دختری ایتالیایی به نام جما(با بازی پنه لوپز کروز) در سفری
به سارایوی بوسنی با عکاس آمریکایی آشنا میشود و این شروع عشقی ست که با جنگ و نسل
کشی و جنایات صرب ها علیه بوسنی ها پیوند می خورد. سرجیو کاستلیتو برای نشان دادن
فجایع آن دوران در بوسنی به جای نشان دادن تصاویر جنگ بوسنی ها و صرب ها به، به
تصویرکشیدن زندگی مردم عادی در این فیلم بسنده می کند. مردمی که در اوج جنگ و وحشت
سعی می کنند به زندگی روزمره خود بپردازند. زندگی ای که با خون و کشتار و تجاوز همراه
شده است. نازایی جما و تلاش او و دیه گو برای پیدا کردن یک رحم اجاره ای برای بچه
ای که قرار است در سارایو و در بحبوحه جنگ و خونریزی به دنیا بیاید با زندگی آسکا
دختری مو قرمز که آرزوی موزیسین شدن دارد گره می خورد. دختری که نهایتا کودکی به
جا مانده از جنگ و تهاجم و تجاوز صرب ها را با زخم به جا مانده در پشت گردن که دیه
گو آن را با طرحی از گل رز که قرار است نمادی از زندگی دوباره آسکا باشد خالکوبی
می کند،به دنیا میاورد.
فیلم با بازگشت جما به بوسنی ای که جنگ را به ظاهر پشت
سرگذاشته است اما اثراتش را می توان در زندگی و سرنوشت و چهره تک تک مردم آن دید،
شروع می شود. جما ئی که دیگر آن دختر شر و شور و عاشق گذشته نیست و حالا با چهره
ای که رد گذر زمان را می توان بر آن دید، پس از پانزده شانزده سال به بوسنی برگشته
است. و ما آنچه که در گدشته بر جما و دیه گو و آسکا و گویگو گذشته است را با بازگشت
به گذشته در طول فیلم، میبینیم.
فیلمنامه قوی، بازی های عالی و تاثیر گذار بخصوص بازی پنه
لوپز کروز که به نظرم یکی از بهترین بازی هایش را تا به امروز در این فیلم داشته و
بازی سعادت آکسای بازیگر نقش آسکا، از تولدی دوباره فیلمی در خور توجه ساخته است.
داستان زندگی آسکا را شاید بتوان قصه زندگی بسیاری از زنان قربانی جنگ دانست،
زنانی که جنسیتشان در طول جنگ دستمایه ظلمی مضاعف می شود.
0 نظرات:
ارسال یک نظر