آبی با نشانی جدید

  • نخست: به نظرم بیانیه چهاردهم موسوی که در آستانه سیزده آبان منتشر شده است، بسیار خواندنی بود:
....این روزها هر نگاهی که به نگاهی می افتد از پیروزی می پرسد. کی به آن می رسیم؟ چه چیز ما را به آن می رساند؟ کدام قدم و اقدام آن را به پیش می اندازد؟ و چه چیز آن را کمال می بخشد؟ تمامی وجود ما دعا و سوال است و وعده خداوند که فرمود هر آنچه مسئلت کنیم مقداری از آن را اجابت خواهد کرد. و اتاکم من کل ما سالتموه. (و از هر آنچه از او خواستیدب ه شما داد.) همین که خواسته ای در جامعه ای متولد می شود دیگر هیچ کس قادر نیست از برآورده شدن آن ممانعت کند و دولت ها تنها می توانند بر مقادیری چون زمان و میزان و شکل تحقق آن تأثیر بگذارند.
آیا ما هم می توانیم بر این مقادیراثر داشته باشیم؟ آری. المعروف بقدرالمعرفه؛ انسان ها به قدری که بصیرت و آگاهی از خود به نمایش میگذارند در خور نیکویی ها قرار می گیرند. کما این که در این چند ماه مردم ما بیش آن که از رنج های خود گنج به دست آورده باشنداز برکات خردمندی خود بهره مند شده اند.((متن کامل بیانیه

هشت، هشت، هشتاد و هشت

هشت، هشت، هشتاد و هشت...میگند امروز روز خوش یمنی است. بخصوص اینکه 88/8/8 هم زمان شده با میلاد امام رضا، اما هشتم شیعیان.....آدم خرافاتی نیستم، آدم مذهبی هم نیستم.....اما میشه اینهمه تقارن را به فال نیک گرفت و میشه در این روز، آرزوهای بزرگی رو آرزو کرد. آرزوهائی که در این دنیای بلبشو خیلی هاشون دست نیافتنی و غیرممکن به نظر میاند. مثل آرزوی رسیدن به " آزادی" ، صلح"، " دنیایی بدون خشونت" و" آزادی اسرای سبزمون" و هزاران هزار آرزوی سبز دیگه ای که این روزها میدونم خیلی هامون برای رسیدن به آنها تلاش میکنیم و درخلوت مان برای اجابت آنها دست به دعا برداشته ایم.

پی نوشت: "وبلاگ آبی" به لطف وجود " آزادی نزدیک به مطلقی" که حضرات ادعای آن را دارند، فیلتر شده است. کاش دلیلش را می دانستم. حرف زدن و اعتراض داشتن به اعدام کودکان جرم است یا دفاع از حقوق پایمال شده زنان.؟یا سخن گفتن از روزنامه نگاران و قلم به دستان دربندی که تنها جرم شان آزاداندیشی است؟ هرچند به قول ابراهیم نبوی این روزها "قانون علیت" در ایران به کل برداشته شده است . به فکر تغییر آدرس وبلاگ آبی هستم. اما تا آن موقع همچنان به سیاق قبل ، با همان ادبیات و همان نوع نگاه خواهم نوشت.
پی نوشت دو: این اولین خبر خیلی خیلی خوب در این روز مبارک...محمد قوچانی، سردبیر روزنامه توقیف شده " اعتماد ملی" بعد از صد وسی و یک روز اسارت از زندان آزاد شد. به امید آزادی بقیه عزیزان دربندمان.(لینک خبر)

آسمونی ها

  • صبح وقتی این خبر را از وبلاگ محمد مصطفائی وکیل تعداد زیادی از کودکان در آستانه اعدام خواندم، کلی به فکر فرو رفتم. راست است که میگویند بعضی از آدم ها انگار به این کره خاکی تعلق ندارند و ساکن سیاره دیگری بوده اند. حالا حکایت این آقای جوان است که محمدمصطفائی در نوشته اش به آن اشاره کرده است که برای نجات جان این کودکان ماشین زیر پایش را فروخته است..آقا شما کجائید و ما کجا؟
  • شاید اغراق نباشد اگر بگوئیم که در یک ماه گذشته دردآورترین خبری که در اغلب خبرگزاری ها، سایت ها، وبلاگ ها منتشر شد خبر اعدام نا جوانمردانه "بهنود شجاعی" بود. همه جا حرف از بهنود بود و خانواده احسان ، پسر مقتولی که به دست بهنود در هفده سالگی کشته شده بود و حاضر به بخشیدن بهنود نشدند. همه جا حرف از بخشش بود و اینکه لذتی که در عفو هست در انتقام نیست...در چند روز گذشته اما خبری منتشر شد مبنی بر اینکه اولیای دم مسعود روزبهانی از قصاص مصطفی نقدی نوجوانی که به اعدام محکوم شده بود، گذشتند. هرچه این دنیای مجازی را گشتم به کمتر اشاره ای در اینباره برخورد کردم. چرا؟ خدا عالم است....اما من به سهم خودم از خانواده دردمند مسعود تشکر میکنم . با اینکارشان درس بزرگی به مصطفی آموخته اند که در دنیای بی رحم بزرگسالان به غیر از انتقام وکینه واژگان دیگری چون بخشش و گذشت نیز وجود دارد.
  • محمد مصطفائی در وبلاگ خود شماره حسابی را منتشر کرده است برای جمع آوری دیه که در هنگام اخذ رضایت از خانواده مقتولین به آنها پرداخت شود. مهم نیست حجم این کمک چه میزان باشد، مهم این است که من و شما هم قدمی را برای نجات جان این کودکان برداریم. حالا نوبت امتحان من و شماست...بسم الله
پی نوشت:وجوه اهدایی خود را به حساب سیبای بانک ملی ایران شعبه میدان سید جمال الدین اسدآبادی تحت شماره 0205327104006 واریز و به دیگر دوستانتان اعلام کنید. شماره کارت سیبا نیز ۶۰۳۷۹۹۱۰۴۳۴۲۹۷۳۱ می باشد که می توانید کارت به کارت نمایید اگر در خارج از کشور اقامت دارید می توانید به صورت گروهی توسط یک شخص مورد اطمینان مبادرت به جمع آوری دیه کرده، و از طریق صرافیها به حساب فوق الذکر واریز کنید. (برگرفته از وبلاگ دفاع از بی دفاع)

ما بیشماریم!



امروز مثل بسیاری دیگر از طرفداران جنبش سبز وقتی شنیدم که موسوی و خانواده زندانیان سیاسی قرار است در نمایشگاه مطبوعات حضور پیدا کنند، به سمت شانزدهمین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری ها که در مصلای تهران در حال برگزاری است، رفتم. نمایشگاه مطبوعات که چه عرض کنم، با مثله و سلاخی کردن اکثریت روزنامه ها و نشریات اصلاح طلب، از همون ابتدا که وارد غرفه های نمایشگاه میشدی، با انواع و اقسام مثلاً جراید و نشریات و خبرگزاری های اصولگرا و دولتی روبرو میشدی، با غرفه دارهایی که از شکل و شمایل ظاهریشان از صدکیلومتری کاملاً مشهود بود که به چه دسته و گروهی تعلق دارند. نمیخواهم در ارتباط با چگونگی برگزاری نمایشگاه و چیدمان و ...صحبت کنم که به نظرم " افتضاح" بود. تا ساعت شش هم که من در نمایشگاه بودم، خبری از موسوی نبود، عده ای میگفتند که موسوی را به داخل نمایشگاه راه نداده اند. اما همسران بسیاری از بازداشت شده گان وقایع اخیر در نمایشگاه با عکس های عزیزان دربندشان حضور پیدا کردند. خانم محتشمی پور همسر تاج زاده، ژیلا بنی یعقوب، شیوا نظرآهاری، مهسا امر آبادی و..... .با حضور این بانوان که بسیاریشان به تازگی از زندان آزاد شده اند، به کل رویه نمایشگاه تغییر کرد. خانم محتشمی پور و بنی یعقوب به سمت خبرگزاری های مختلف میرفتند و در غرفه های آنها با مردم و خبرنگاران گفتگو میکردند و جالب اینجاست که خیل جمعیت هم با آنها از این غرفه به آن غرفه حرکت میکرد.

حاشیه ها:
  • وقتی خانم محتشمی پور و همراهانشان با خیل جمعیت بازدیدکنندگانی که در اطرافشان حضور داشتند، به خبرگزاری " ایلنا" رفتند، یکی از برادران غرفه دار که گویا دیدن آنهمه جمعیت به مذاقش خوش نیامده بود. خبر درج شده بر روی مونیتوری که برای به نمایش گذاشتن اخبار خبرگزاری ها و روزنامه ها سردر هر غرفه نصب شده بود را با این جمله نغز از سردار احمدی مقدم تغییر داد که رمانده نيروي انتظامي در رابطه با احتمال تجمع در روز 13 آبان:هر كسي مي‌خواهد تجمع كند بايد مجوزهاي لازم را بگيرد. مردم اجتماع کننده هم که حسابی تحت تأثیر این خط و نشان قرار گرفته بودند، در دفتر یادبود خبرگزاری ایلنا با نوشتن شعارهائی در دفاع از موسوی و کروبی و همچنین یادآوری حضور میلیونی در روز سیزده آبان، حسابی از خجالت آقایون در آمدند.
  • دفتر یادبود، روزنامه کیهان، ایران، وطن امروز، خبرگزاری ایلنا و..... دیدنی بود، تا چشم کار میکرد، حرف از حضور در روز سیزده آبان بود.
  • برادران خبرگزاری محبوب و مردمی فارس هم جرأت نکرده بودند دفتریادبودی را در غرفه خود بگذارند، از بس که از علاقه مردم به خبرگزاریشان واقفند.
  • غرفه های روزنامه اعتماد، حیات نو و آفتاب یزد و البته نشریه ساناز و سانیا از شلوغ ترین غرفه ها بودند اینطور که من دیدم.
  • رفتار توآم با احترام و قدرشناسی بازدیدکنندگان وقتی از کنار خانم ها محتشمی پور، بنی یعقوب و امرآبادی و سایر همراهانشان میگذشتند، برایم خیلی جالب بود.
پی نوشت: گزارش تصویری از حضور خانواده جمعی از اسرای سبز را در سایت موج سبز آزادی ببینید.(لینک 1. لینک 2)

پی نوشت دو : این خبر هم همین حالا خواندم: ژیلا بنی یعقوب " برنده جایزه جهانی آزادی بیان شد...درود بر این شیرزن و بانوانی همچون او که دلیرانه برای احقاق حقوق پایمال شده شان میجنگند.

کو گوش شنوا؟


خبر بازداشت عده زیادی از شرکت کننده گان مراسم دعای کمیل که برای آزادی شهاب طباطبائی در خانه پدری او برگزار شده بود، بیشتر از اینکه عصبانیم کند، شوک زده ام ساخت. اینکه یک حکومت، دولت، چه میدانم همین حضرات که معرف حضورتان هست، به کجا رسیده اند که حتی از برگزاری مراسم دعای کمیل هم به وحشت میافتند، آنهم در حکومتی که داعیه اسلامی بودن دارد. فعلاً که گوششان بدهکار هیچ حرفی نیست و اینهمه هشدارها را نمیشنوند که اوضاع داخلی ایران به لطف این قبیل تصمیمات شان هر روز پیچیده تر و بغرنج تر از قبل میگردد. این که این بگیر و ببندها، احکام فله ای اعدام و حبس های طولانی مدت اگر قرار بود مثمر ثمر باشد تا به امروز می بایست تمامی معترضان را به کنج انزوای خانه هایشان میکشاند، اما این جنبش همچنان سرپاست و به راه خود ادامه میدهد.

در این باره:
تعداد دقیق بازداشت شدگان 71 نفر/4 زن به زندان اوین منتقل شدند.

بیانیه جبهه مشارکت ایران اسلامی در محکومیت حمبه به مراسم دعای کمیل و بازداشت شرکت کنندگان


آبی در قالبی جدید



بالاخره به این وبلاگ "آبی" یک سرو شکلی دادیم و از خیر قالب قبلی که به کل مشکل داشت، گذشتم. البته از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون که بنده از "اچ تی ام ال" و چه طور کار کردن با آن به کل سر در نمیارم و زحمت تغییر قالب و بقیه کارهاش افتاد به گردن داداش میثم گل، وبلاگ " آبی" که الان میبینید به لطف او به سر و شکل فعلی در آمده.

پی نوشت: قول دادم که دست به فونت ها نزنم و از خیر فونت "courier" بگذرم. این که نوشته هام هم فرمت و شکل جدید پیدا کرده.
پی نوشت دو: از هرگونه پیشنهاد و انتقاد برای بهتر شدن وبلاگ آبی به شدت استقبال می شود.

خانم‌ها، آقایان، همه ما مقصریم!

جناب آقای لاریجانی، ریاست محترم قوه قضائیه، مصاحبه حضرتعالی در رابطه با حقوق بشر و رعایت آن در ایران عزیزمان را، که در خبرگزاری ایلنا با عنوان مسئولان تلاش كنند كه چهره حقوق بشر كشور، قابل قبول باشد، منتشر شده است را خواندم. سخنان زیبائی از قول شما در جلسه مسئولان عالی قوه قضائیه نقل قول شده که اگر فقط چند درصد از آن قابلیت اجرائی درکشور عزیزمان را پیدا کند، ایران مان گلستان خواهد شد. جناب لاریجانی، امروز حقوق بشری، انسانی و کودکانه صدها کودک محکوم به اعدام، در آستانه پایمال شدن قرار گرفته است. کودکانی که در سنین پائین و عدم بلوغ فکری کامل و غالباً در نزاع های دسته جمعی و کودکانه به خطای بزرگی چون قتل نفس مبادرت ورزیده اند. جناب آقای لاریجانی، پرونده کوتاه زندگی این کودکان و نوجوانان، بعضاً آنقدر کوتاه است که مجال و فرصتی را برای آزمودن و آموختن برایشان فراهم نساخته است. پرونده زندگی کوتاه و ناتمام این کودکان – که همه به گناه و اشتباه بزرگی که مرتکب شده اند، واقفیم و هیچ جدالی برسر آن نیست- امروز به دست شما سپرده شده است که یا با صدور حکم اعدام برایشان که بیشتر، شبیه به پاک کردن صورت مسأله می ماند تا راه حلی برای رهائی از آن، برای همیشه بسته گردد و به بایگانی تاریخ سپرده شود تا آیندگان درباره آن به قضاوت بنشینند و یا اینکه با اصلاح و تربیت، که نیاز تمامی کودکان در هرجامعه و هرکشوری می باشد برای رسیدن به رشد عقلی، فکری و اجتماعی، فرصت و مجال دوباره ای به آنها بدهید برای زندگی کردن......جناب صادق لاریجانی، ریاست محترم قوه قضائیه، کودکان را اعدام نکنید، دست آنها را بگیرید و به آنها چگونه درست زندگی کردن را بیاموزید.


پی نوشت: تصویر از راست به چپ نوجوانان در آستانه اعدام امیرامراللهی، صفر انگوتی و محمدرضا حدادی را نشان میدهد. حکم اعدام صفر انگوتی که در هفده سالگی مرتکب قتل شده است فردا مورخ 29/7/88 در زندان اوین اجرا خواهد شد.( چگونگی ارتکاب جرم را می توانید از وبلاگ محمد مصطفائی وکیل این متهمین بخوانید.)

.......................................
پی نوشت دو: صفر انگوتی به قرنطینه زندان اوین برده شد تا برای مراسم اعدام فردا آماده شود.

...........................

پی نوشت سه: اعدام صفرانگوتی با رضایت اولیاء دم یک ماه به تعویق افتاد.

هملت به سبک ایرانی


فیلم " تردید" واروژ کریم مسیحی را دیدم. فقط در یک جمله می تونم بگم " تردید فیلم بدی بود" خیلی بد. هیچ نقطه مثبتی نداشت که بشه به آن اشاره کرد. نه فیلمنامه منسجمی، نه فیلمبرداری درست و حسابی ای، صدا گذاری هم که افتضاح بود. در مورد بازی ها هم حرف نزنم بهتره ، این همه بازیگر شناخته شده در یک فیلم و دریغ از یک بازی درست و حسابی؟؟ خلاصه اینکه هرچی فکر میکنم چه طور ممکنه کارگردان فیلم های" پرده آخر و تردید" یکی باشند، به نتیجه نمیرسم. خدا آخر و عاقبت سینمای ایران را به خیر کنه، حال و روز سینمای امروز ایران مصداق این جمله است که: "هر روز دریغ از دیروز"
پی نوشت: در مورد تیتر هم باید بگم، این فیلم قرار بوده برداشتی باشه از نمایشنامه مشهور شکسپیر بنام هملت که در طول فیلم بارها به این موضوع اشاره میشه تا تماشاچی سردرگم، یادش نره قراره یک تراژدی تمام عیار ببینه.

دفاع از بی دفاع*

محمد اولیائی فر یکی از وکلای بهنود شجاعی گفت: قاضی ای که حکم برائت از قصاص بهنود را بعد از رضایت اولیاء دم که در نامه ای رسمی، در سال 87 به مهر و امضاء قوه قضائیه هم رسیده است، باطل کرده به او گفته است: حتی اگر نظام جمهوری اسلامی ایران هم از بین رود این حکم باید اجرا شود!!!! بر طبق قوانین فقهی اگر اولیاء دم، حتی شفاهاً از قصاص صرف نظر کنند، دیگر نمی توانند خواستار قصاص دوباره متهم شوند. بهنود شجاعی قربانی دست های پشت پرده ای گشت که این روزها به هر ریسمانی چنگ میزنند تا به خیالشان اوضاع سیاسی به هم ریخته کشور را در دست بگیرند.
محمد اولیائی فر در قسمت دیگری از سخنانش اشاره داشت: خانواده یکی از متهمان ِ به اعدام محکوم شده وقایع اخیر از او خواسته اند وکالت فرزندشان را به عهده بگیرد. اولیائی فر گفت :اگر این پرونده به او سپرده شود افشاء خواهد کرد که برای گرفتن اعترافات از این متهمان چه وعده وعید هائی ، به آنها داده شده و اینکه برای آماده شدن جهت حضور در دادگاه و بیان اعترافات ساختگی 9 روز متهمان این اعترافات را تمرین کرده اند!!!!!!!!
* تیتر برگرفته از نام وبلاگ محمد مصطفائی
پی نوشت: در مقابل شجاعت و انسان دوستی افرادی مثل اولیائی فر و محمد مصطفائی که این طور دلیرانه دفاع می کنند از حقوق انسانهایی بی دفاع چه می توان گفت؟؟ غیر از اینکه سرتعظیم فرود آورد بر اینهمه غیرت و مردانگی.
پی نوشت دو: متنی را آماده کرده بودم در ارتباط با جوایز نوبل امسال و برنده شدن پنج زن در رشته های مختلف آن و اینکه این رقم در طول سالهای اعطاء جوایز نوبل (2009-1901) بی سابقه بوده است. اما از آنجا که این روزها گوئی ایران زمینمان بر مداری جدا و خلاف گردش دیگر جوامع این کره خاکی می چرخد و ما را نیز با خود می چرخاند ، از انتشار آن صرفنظر کردم.
( برای دیدن لیست اسامی برندگان جوایز نوبل امسال کلیک کنید.).

آرزوهای در خاک خفته


فردا ساعت چهار صبح، بهنود شجاعی اعدام خواهد شد. بهنود شجاعی 88/7/19 و صفر انگوتی 29/7/88 اعدام خواهند شد. وقت اجرای این دو امروز 14/7/88 به اینجانب ابلاغ و قرار شد در روزهای یاد شده، ساعت 4 صبح در محل اجرای حکم حاضر شوم. امیدوارم یا ریاست قوه قضاییه جلوی اجرای حکم را بگیرند و یا اولیاءدم از اعدام این نوجوانان بگذرند. این جملاتی است که محمد مصطفائی در وبلاگ خود" دفاع بی دفاع" نوشته است. فردا بهنود شجاعی اعدام خواهد شد. مانند بسیاری دیگر که اعدام شده اند، همانند "دل آرا دارابی " که در یازده اردیبهشت 1388 اعدام شد، همان دخترک نقاش را می گویم که در سن هفده سالگی به اعدام محکوم و در بیست و سه سالگی طناب دار به گردنش آویخته شد. بهنود شجاعی هم، فردا همانند دل آرا اعدام خواهد شد. نه به خاطر اینکه حکومتی نظیر حکومت فعلی ایران " مجازات قصاص را اعدام دانسته است" نه!!!.... به خاطر آنکه " هنوز بخشیدن را یاد نگرفته ایم" مگر نه اینکه می گویند زمان مرهمی است برای التیام بسیاری از زخم ها؟؟؟ پس این چه کینه ای است که بعد از گذشت پنج، شش سال همچنان در وجود اولیاء دمی که طناب را به دور گردن دل آرا آویخته اند و آنهائی که فردا صبح نظاره گر پیکر بی جان بهنود شجاعی خواهند بود، زبانه میکشد.؟؟......... بهنود شجاعی هم فردا اعدام خواهد شد، همانند دل آرا، که آرزوی آزاد زندگی کردن و ادامه تحصیل را که در آخرین ملاقات خود با مادرش درد دل کرده بود، با خود به گور برد.




این عکسی است که دو سال پیش در سال 2007 خبرگزاری رویترز منتشر کرده است. دختر بچه ایرانی در حال تماشای اجرای مراسم اعدام برای دو مرد است. امروز در انتهای برنامه تفسیر خبر مجری برنامه از محمد مصطفی وکیل بهنود شجاعی پرسید تا به حال پیش آمده است که مردم در هنگام اجرای مراسم اعدام در ملاء عام به آن اعتراض کنند؟؟ پاسخ محمد مصطفائی را همه میدانیم و به چشم خوددیده ایم: نه، اجرای بسیاری از این مراسم با حضور جمع زیادی از مردم که انگار به تماشای فیلم سینمائی آمده اند، برگزار میگردد..... به نظر شما چند درصد از مردم ایران اساساً با حکم اعدام مخالفند؟

پی نوشت: بهنود شجاعی اعدام شد.صدها نفر از مردم در بیرون از زندان اوین حضور پیدا کردند تا رضایت اولیاء دم را جلب کنند، پدر بخشید،خواهر و برادر هم بخشیدند، اما مادر نه!!!!!!!!!باور نمیکنم که "یک مادر" بخشیدن و گذشتن از کودکی را که ناخواسته خطائی را مرتکب شده است، بلد نباشد. بعد از چهارسال جسم بی تاب این نوجوان آرام گرفت.

پی نوشت: محمد مصطفائی وکیل بهنود از لحظات آخر او میگوید و مادر احسان که چهارپایه را از زیر پاهای بهنود کشید...آخرین مصاحبه بهنود را هم بخوانید. بهنود هم آرزوی دیدن آسمان آبی را با خود به گور برد.

شادی ها تهوع انگیز

بیرون از خانه قیامتی است، نمیدانم کدام جشن مناسبتی با موسیقی و بزن برقصی که صدایش تا این بالا هم میاید در حال برگزاری است..بابا وارد اتاق می شود و با اخم میگوید: از جان این کامپیوتر چه میخواهی، برو بیرون ببین دختران و پسران چه طور بزن و بکوب راه انداخته اند....اما من پنجره اتاق را میبندم و همچنان مثل سه ماه گذشته صفحات خبری را جستجو میکنم،حوصله این خوشی های مقطعی که فقط مسکنی است بر زخم هایمان را ندارم. متنفرم از این مثلاً جشن ها که همواره صدقه ای بوده است برای شادی کردن و شادمان بودن هم نسلان من…. جشن و سرورهای صدقه ای پیشکش خودتان، نسل من به دنبال هوای تازه ای میگردد که به دروغ ها و فریب های شما آلوده نباشد.
پی نوشت: بی قراری های این روزهایم انگار تمامی ندارد.

شهروندان فراموش شده


به نظرم " تهران" به مرز انفجار رسیده است. به لحاظ سیاسی را نمیگویم که آن انفجار را می توان در تمامی شهرهای ایران عزیزمان مشاهده نمود. اشاره بنده به لحاظ جمعیتی است. از اول مهرماه، شاهد ترافیک بی سابقه ای بوده ایم و هستیم. ترافیکی که روز به روز به صورت صعودی رو به افزایش است- کاش آقای احمدی نژاد یک نمودار هم از این رشد بی سابقه در سی سال گذشته را در کنار سایر نقاشی های همواره صعودی اش قرار میداد. مسئولین امر هم که اینروزها انقدر درگیر حل مشکلات جهانی و اینکه انرژی هسته ای حق مسلم ماست، هستند که دیگر به مشکلات پیش پا افتاده ای نظیر ترافیک و رشد روز افزون جمعیت پایتخت نمی رسند. راستی به نظرتان ترافیک تهران در 400 دوربین تعبیه شده در معابر و گذرگاه های شهر - همان دوربین هائی که جناب رادان وعده داده است- برای مسئولان به نمایش در خواهد آمد یا اینکه این دوربین ها قرار است مراقبت کنند از " امنیت ملی " که گویی این روزها اقدام علیه آن از سوی گروهی موسوم به خس و خاشاک به صورت مستمر مدام صورت میگید؟

زنان پیشرو


جلوه جواهری، فعال کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر و فعال حقوق زنان، که در23 خرداد 87 به همراه هشت تن از دیگر فعالان حقوق زنان بازداشت شده بود، به اتهام «اجماع و تبانی با هدف اقدام علیه امنیت کشور» در شعبه 30 دادگاه انقلاب به شش ماه حبس تعزیری محکوم شد. در ارتباط با کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر و هدف از تشکیل چنین کمپینی و نوع فعالیت هائی که دنبال میکند و چگونگی عضویت در آن بعداً مفصلاً خواهم نوشت. اما آنچه که اینروزها می تواند گواهی باشد بر به ثمر نشستن تلاشهای بی وقفه فعالین حقوق زنان و اعتراضات مدنی و فریاد های برابرخواهانه چندین ساله آنها- علیرغم تمامی هزینه هایی که این جنبش سالیان سال است که پرداخته و میپردازد- نقش برابر و حتی در بسیاری از موارد حضور پررنگ تر زنان در اعتراضات و حوادث بعد از انتخابات بود. حضوری که همگان را شگفت زده کرد و چهره جدید و متفاوتی از ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی ساخت.