فراموشی


برای فراموش کردن راه های زیادی هست.

مثلا بروی بنشینی مقابل خانم روانشناس و مدام حرف بزنی و حرف بزنی. و خانم روانشناس هم مدام سر تکان دهد که یعنی متوجه ام. یعنی می فهمت. حرف بزنی و حرف بزنی. آنقدری که حرفهایت ته بکشد. و بعد بدون آنکه منتظر شنیدن حرف های خانم دکتر بمانی از مطب بزنی بیرون و بگویی اینهمه حرف کجای دلم تلنبار شده بود که نگفته بودم؟ و  بعد به خودت تلقین کنی که چه قدر آرام شده ای!

یا مثلا خودت را غرق کار کنی. صبح ها ساعت شش هفت از خانه بزنی بیرون و شب ها هم خسته و کوفته هشت نه برسی خانه. و دیگر (نه اینکه نخواهی) که قدرت و توانی برای فکر کردن برایت نمانده باشد. از بس که خسته ای مثل مرغ سر شب بخوابی و به خودت تلقین کنی که زندگی یعنی همین روز مره گی های هرروزه.

یا مثلا شروع کنی به ورزش کردن. روزهای زوج بروی شنا. و خودت را رها کنی روی آب و با چشم های باز چشم بدوزی به سقف سالن که مثل آسمان نقاشی شده است و ستاره هایش را بشماری. و روزهای فرد هم بروی تا توی پارک بدوی. و هی افکار و خاطره های مزاحم را با شمردن قدم هایت دور کنی که یعنی همه چیز  بروفق مراد است.

برای فراموش کردن راه های زیادی هست. مثلا مثل یک خوره کتاب مدام کتاب بخوانی. مثل یک آدم خیلی روشنفکر مدام فیلم ببینی و بعد مثل آدمی که مثلا خیلی می فهمد از فیلم تعریف کنی. مدام بروی به تماشای تئاتر و خیره بمانی به بازیگرانی که در سیاهی صحنه مثل اشباحی دیوانه می خندند. داد می زنند. گریه می کنند. یا مثلا مدام خبرهای ریز و درشت را دنبال کنی. به حرف های فلان کارشناس با دقت تمام گوش کنی که مثلا چرا  اتحادیه اروپا انتخابات پارلمانی اش به راست های افراطی گرایش پیدا کرده است و بعد به خودت بخندی که تو کجای این اتحادیه اروپا که هیچ که کجای این دنیا  ایستاده  ای که انقدر نگران چپ و راست شدن آن هستی؟

برای فراموش کردن را ه های زیادی هست. مثلا یک روز تصمیم خودت را بگیری و چمدان کوچکت را بر داری و  از این شهر بروی. بروی به جایی دور. جایی که هیچ کجایش شبیه این جا نباشد. 

ما همه مجرمیم سردار!



نشسته ام و گزارش دستگیری دختر و پسرهایی که روی پشت بام خانه هایشان، با آهنگ فارل رقصیده اند و شادی کرده اند را می بینم. چند دختر و پسر پشت به دوربین دارند اظهار ندامت و پشیمانی می کنند. قصه آشنایی که چندین سال است به اشکال مختلف تکرار می شود و تکرار میشود. آدم هایی که دستگیر می شوند و بعد اظهار پشیمانی  می کنند.

 "گول خورده ام. پول گرفته ام، فریبم داده اند" .

 فکر میکنی از بس گسترده است مصادیق جرم در این کشور که همه مان یک مجرم بالقوه درونمان داریم که خیلی راحت می تواند به بالفعل تبدیل شود.

بعد از اظهار پشیمانی دخترها و پسرهای جوان، مجری برنامه، به سراغ سردار ساجدی نیا می رود. سردار هم می گوید که دو ساعته مجرمین را شناسایی کرده ایم و شش ساعته هم بازداشت. و اینکه نیروی انتظامی هنجارشکنی ها را تحمل نمی کند و در کوتاه ترین زمان ممکن با مصادیق و عاملان آن برخورد می کند!

و تو پیش خودت می گویی:

 سردار هنجار شکن یعنی دزد گوشی ای که بدون آنکه نگران شناسایی دو ساعته و دستگیری خود باشد، سر پس آوردن یا نیاوردن آن با نیروی انتظامی مملکت چانه میزند و بعد "با حاشیه امنیتی که خوب می داند دارد" تا خود صبح با گوشی روشن صحبت می کند و آب از آب هم تکان نمی خورد.

سردار هنجار شکن یعنی اون آقای مریضی که می گوید"تجاوز به زن حق مرد است چون طبیعت و ذاتش اینگونه است" و بعد تهدید به تجاوزش در سایت های خبری با مجوز کشور منتشر میشود و آب از آب هم تکان نمی خورد. نه کسی دستگیر می شود و نه کسی اظهار پشیمانی می کند.

سردار هنجار شکن، کسی است که بی کاری، فقر، تجاوز دزدی و فساد را در کشور گسترش داده است.


اما سردار من هم شاکی ام. از این دختر و پسرهای دستگیر شده شکایت دارم. شاکی ام چون تصویر دروغی را از ما جوان های ایرانی به دنیا نشان داده اند. تصویر دختر و پسرهای آزادی که آزادانه بالای پشت بام های خانه هایشان می رقصند و شادی می کنند. راست می گویی سردار! نسل من سال هاست که شادی و شادی کردن را فراموش کرده است و نمیدانم چرا عده ای اصرار دارند که به دنیا بگویند این تصویر سیاهی که هرروز از ایران می بینید دروغ است و هنوز هم زیر پوست شهر و زیر آسمان همین شهر می شود گاهی خندید. گاهی رقصید و گاهی شادی کرد.

زنان و اولویت ها


در این دو سه روز که از انتشار نظرم در رابطه با صفحه "آزادی های یواشکی" و  نقدی که به این صفحه داشتم می گذره. خیلی ها ازم پرسیدند که یعنی حجاب اجباری و پوشش انتخابی جزوه اولویت های تو محسوب نمیشه؟

سوالی که خیلی وقت ها مطرح میشه چه به صورت فردی چه به صورت گروهی. این که اولویت های فردی یا گروهی یک جنبش چی می تونه باشه؟ و اساسا چه کسی قراره این اولویت ها رو تعیین کنه و اینکه آیا میشه برای حقوق انسانی اولویت قائل شد؟

اگر بخوام در رابطه با اولویت های فردی و خواسته های خودم به عنوان یک زن در ایران که با  بسیاری از قوانین فعلی در حوزه زنانش مشکل داره و اون ها رو تبعیض آمیز میدونه،  صحبت کنم، باید بگم من به شخصه هیچ وقت برای خواسته ها و مطالباتم به عنوان یک زن،  اولویت بندی نداشته و ندارم. یعنی نمی تونم اون ها رو  از هم جدا ببینم و تو دسته بندی های مختلف قرارشون بدم. برای من حق آموزش و حق اشتغال برابر، همون قدر اولویت داره که حق مالکیت بر بدن و حق پوشش انتخابی. مگه میشه این ها رو از هم جدا کرد؟

شاید با اتفاقات و موضع گیری های اخیر، این موضوع بیشتر محسوس باشه که چه طور این خواسته ها و مطالبات مثل حلقه های زنجیر به هم ارتباط دارند و نمیشه اون ها رو جدا از هم دید.

در چند وقت اخیر به بهانه افزایش جمعیت "حق مالکیت زنان بر بدن خود" یک بار دیگه و این بار بیش از گذشته نشانه گرفته شد. این روزها از تریبون های رسمی و غیررسمی مدام حرف از ازدیاد جمعیت و محدود کردن دسترسی به وسایل پیشگیری از بارداری هست. توی مجلس طرح تعالی خانواده مطرح میشه که تو اون اولویت استخدامی به مردان متاهل و بچه دار داده شده و عملا زنان مجرد از دایره استخدامی ها حذف شده اند. نماینده مجلس جناب مرندی حتی در مورد نوع زایمان زنان هم اظهار نظر می کنند آنهم نه با دغدغه و نگاه به سلامت و بهداشت زنان بلکه با نگاه زنان به مثابه ابزاری برای تولیدمثل و می گه : "سزارین عملا مانعی برای افزایش رشد جمعیت در کشور است چون حاملگی بیش از 3 بار را عملا غیرممکن می سازد"

این ها فقط بخشی از حملات همه جانبه به بدن زن و حق مالکیت زنان بر بدن خود هست که در چندماه اخیر به اوج خودش رسیده. چه طور میشه یک زن حتی اختیار چگونگی رابطه جنسی، زمان بارداری، تعداد فرزندان، فاصله سنی بچه های خودش رو نداشته باشه و بتونه از حقوق اجتماعی برابر حرف بزنه؟ یک زن با پنج بچه قد و نیم قد در جامعه ای مثل ایران که زنان چه شاغل باشند و چه خانه دار، کارهای خانه و بچه داری جزوه وظایف جدانشدنی اونهاست، چه طور میتونه از اشتغال و حضور در اجتماع حرف بزنه؟

قطعا تمامی خواسته ها و مطالبات زنان، رابطه ای دو سویه و چند سویه دارند که میتونند روی هم تاثیر بزارند و رسیدن به مجموع این حقوق هست که می تونه برابری رو برای زنان رقم بزنه نه تک تکشون!