پرواز بادکنک های سبز در آسمان شهر مونترال


چند وقتی هست که از دنیای سینما چیزی ننوشته­ام، یعنی حال و حوصله­ای نیست برای تماشای فیلم و نوشتن از آن. به قول سهراب دل خوش سیری چند؟ این روزها انتظار وقوع چیزی شبیه به معجزه را دارم. معجزه­ای که شاید بتواند التیامی باشد بر دردهای این روزهایمان.

اما شنیدن دوخبر خوش و دلگرم کننده از سینمای ایران عزیزمان، درگیر و دار انبوهی، از خبرهای ناخوشایند که گویا این روزها خوراک هرروزه مان شده است، آنقدر برایم خوشایند بود که نتوانستم به راحتی از آنها بگذرم:




  • -حضور جعفرپناهی به عنوان یکی از اعضاء هیأت داوران سی و سومین جشنواره فیلم مونترال که در روز بیست و هفتم آگوست افتتاح شد. اما نکته مهم و دلگرم کننده آن حضور جعفرپناهی و سایر اعضاءهیأت داوران با شال سبز در روز افتتاحیه این جشنواره بود. رنگ سبزی که این روزها نشانه همدلی و همدردی است با مردمی که به جرم سبزاندیشی که همان رنگ زندگی است، به خاک و خون کشیده میشوند، به زندان می افتند و شکنجه میشوند.
  • احتمال حضور فیلم خوش ساخت " درباره الی.." به کارگردانی اصغر فرهادی در بخش بهترین فیلم­های غیرانگلیسی آکادمی اسکاراست. که امیدورام مثل یکی دوسال گذشته دقیقه نود فیلم دیگری جایگزین آن نشود.
  • خبر خوب دیگر اینکه امروز قرار است آلبوم "رندان مست" استادشجریان به بازار بیآید.

حال ِ همه ی ما خوب است، اما تو باور مکن

سعید شریعتی از اعضاء مرکزی جبهه مشارکت، در دادگاه دیروز در بخشی از اعترافاتش گفت: کارشناس پرونده اش (منظور همان بازجو است) در طول رسیدگی به پرونده اش ( همان بازجوئی) حتی صدایش را به روی او بلند نکرده است!!!!! مانده ام با نگاه خسته و دردمند مصطفی تاج زاده، چهره های درهم و شکسته بهزاد نبوی، سعید حجاریان، احمدزیدآبادی، محسن صفائی فراهانی و گودی چشم های محمد قوچانی و دیگر بزرگان اصلاحات چگونه این اعترافات را باور کنم؟ در متن کیفر خواست قرائت شده در دادگاه دیروز به انحلال احزاب اصلاحات اشاره شد. چه ساده اند که تصور میکنند در این مرز و بوم که خشت خشتش را مردان و زنان آزاد و آزاد اندیش بنا نهاده اند، می توان اصلاح طلبی و آزادی خواهی را با انحلال احزاب و توقیف و بستن چند رسانه ریشه کن ساخت.


توقیف شد

ی
امروز هم مانند دوماه گذشته صبح قبل از رفتن به محل کار برای خریدن روزنامه اعتمادملی - تنها روزنامه باقی مانده جریان اصلاحات-، سری به کیوسک روزنامه فروشی زدم. اما هرچه چشم چرخاندم خبری از اعتمادملی نبود که نبود. پاسخ آشنائی که در برابر چرائی نبود روزنامه مورد نظرم در کنار مثلاً جرایدی نظیر "ایران و کیهان" شنیدم، چندان دور از ذهن نبود: اعتمادملی توقیف شده است.( در خبرها خواندم برای مدت کوتاه!!) سرنوشت گریزناپذیر تمامی رسانه ها و جرایدی که در ایران به گردش آزاد اطلاعات و آزادی بیان پایبندند.
پی نوشت: امروز سعید مرتضوی- نام آشنای این روزها- آب پاکی را به روی دست تمامی خوانندگان آخرین روزنامه اصلاحات ریخت. روزنامه اعتمادملی به علت شکایات متعدد خصوصی و عمومی توقیف شده است. خلاص!!





این متخلفین

در عجیب کشوری زندگی میکنیم، از یک طرف عده ای شهروند بیگناه را بدون محرزشدن جرم به زندان میاندازیم و به آنها انگ برانداز و جاسوس و عامل بیگانه میدهیم و از سوئی دیگر، وقتی یکی از بزرگان همین نظام نسبت به بروز تخلفات و جرائم ابراز نگرانی میکند و خواستار برخورد قاطع با متخلفین و متجاوزین میشود این نگرانی را توطئه علیه نظام میدانیم و شخص هشدار دهنده را مجرم و مستحق محاکمه و مجازات !!

مبارکت باد این روز


باتوجه به پلمپ دفترانجمن صنفی روزنامه نگاران و همچنین دستگیری و زندانی شدن دهها تن از خبرنگاران و روزنامه نگاران در روزهای اخیر، روزنامه نگاران در روزهفده مرداد که روز خبرنگار نامگزاری شده است، در بیانیه ای اعلام کرده اند: امسال روز خبرنگار نداریم. چگونه مي‌توان تبريك گفت و تبريك شنيد. هديه امسال ما حسرت است و دريغ و با اندوه در آرزوي آزادي دوستان دربندمان هستيم. اما من می خواهم تبریک بگویم این روز را به تمامی قلم به دستانی که حرمت قلم های خود را نگاه داشته اند و آن را ارزان نفروخته اند و این روزها به جرم همان آزاداندیشی در زندان به سر میبرند. احمدزیدآبادی، محمد قوچانی، سعید لیلاز، مهسا امرآبادی، مسعودباستانی ......... و تمامی عزیزانی که این روزها با چشمان اشکبار، نگاه خسته شان را از قاب های توخالی رسانه های دولتی نظاره گر هستیم. مبارکت باد این روز که با وجود قلم به دستانی چون تو معنا می یابد.

این نان به نرخ روز خورها

دیروز مراسم تنفیذ ریاست جمهوری انجام شد و احمدی نژاد از طرف رهبری به این سمت منصوب گردید.خیلی از چهره های شاخص حکومتی در این مراسم حضور نداشتند که مهمترینشان هاشمی رفسنجانی بود و همچین از چهره های شاخص مجلس خبرگان نظیرامینی، جوادی آملی، واعظ طبسی، رضا استادی، هاشم‌زاده هریسی، حسن روحانی، دستغیب، علی رازینی و طاهری خرم‌آبادی می توان نام برد. اما نکته جالب برای من حضور چهره های مثلاً مردمی در این مراسم بود که هر چه دارند از صدقه سری این مردم دارند. وقایعی که بعد از انتخابات رخ داد، چهره واقعی بسیاری از هنرمندان، ورزشکاران و کلاً چهره های شناخته شده ای که با توجه به زمینه فعالیتی که دارند، نزد مردم محبوب هستند، را نمایان ساخت. بستن مچ بند سبز در مسابقه فوتبال اگر اشتباه نکنم ایران و کره جنوبی توسط هاشمیان، کریمی، مهدوی کیا، کعبی و.. که به کناره گیری اجباری این بازیکنان ازحضور در تیم ملی انجامید. انتشار بیانیه اعتراضی دوازده کارگردان نامی سینمای ایران در اعتراض به وقایع اخیر و نوع برخوردها با مردم بی دفاع. تحریم دو سالانه کاریکاتور توسط صد کارتونیست نامی، استقبال کمرنگ هنرمندان از جشنواره فیلم های کودک، لغو بسیاری کنسرت ها توسط هنرمندان متعهد و مردمی و..........بسیاری موارد دیگر از جمله اعتراضاتی است که توسط چهره های سرشناس و مردمی در روزهای اخیرصورت گرفته است.
دیروز اما در مراسم تنفیذ چهره هایی دیده شد که در ادبیاتمان به آنها "نان به نرخ روز خورها "میگوئیم. این اسامی در ذهنمان باقی خواهد ماند مطمئن باشید: حسین رضازاده،احمد نجفی،محمد صالح علا، محمدرضا شریفی نیا، جهانگیر الماسی، داریوش فرضیایی (عمو پورنگ)، اقبال واحدی : مجری تلویزیون، مجید مظفری، فرج الله سلحشور، افشین قطبی سرمربی تیم «ملی» ایران، جمال شورجه، آرش مجیدی، محمد مایلی کهن، جواد شمقدری، احمدرضا معتمدی، رحیم پورازغدی.