کار سختی است نوشتن از نمایش «اتاق ورنیکا»ی رضا ثروتی. بعد
از اتمام نمایش نمیدانی مبهوت فضای سراسر وهمآلود نمایش شدهای یا بازی بیعیب و
نقص بهناز جعفری تو را اینگونه میخکوب بر صندلی نشانده است و یا کلمات و جملات نمایشنامه
پر از جزئیات آیرا لوین است که اینگونه مدام در فکر و ذهنت تکرار میشوند و تکرار
میشوند که میتوانی تا ساعتها بعد از اتمام نمایش زل بزنی به صحنه که در
انتهای آن بر تکتک وسایلش پارچههای سفید انداختهاند.
«اتاق ورونیکا» زندانی است که ما با زخمهایی که خواسته و
ناخواسته به دیگران زدهایم برایشان ساختهایم. اتاقی که هرروز برای نفوذناپذیری
آن، میلههای بیشتری بر پنجرههایش و قفلهای بیشتری بر در آن میزنیم. قربانیان
اتاق ورونیکا یکبهیک از راه میرسند. برای
التیام زخمها و تطهیر گناههایی که همچون خوره به جانمان افتاده است، آنها را روی
صندلی مینشانیم. سلاخیشان میکنیم و با دیدن دست و پا زدن و جان دادنشان ارضا
میشویم. ما مردگان متحرکی هستیم که دلخوش
به هماغوشی بااجساد قربانیان خود ماندهایم و با نبش قبر خاطرات هولناک گذشتهمان
هرروز به کمین قربانیان جدیدی برای «اتاق ورونیکا»ی خود میگردیم. ما همه زندانیان «اتاق ورونیکا» هستیم. یک روز
در نقش زندانبان و روز دیگر در نقش ورونیکا که برای قربانی شدن روی صندلی اتاق
نشانده شده است.
0 نظرات:
ارسال یک نظر