دیروز فیلم زندگی با چشمان بسته رسول صدر عاملی رو دیدم و از دیروز مدام در این فکرم که جدن هدف صدرعاملی که فیلمهایی مثل " دختری با کفش های کتانی" و "من ترانه پانزده سال دارم" رو در کارنامه کاری ش داره، از ساختن همچین فیلم مزخرفی چی بوده ؟ فیلم دقیقن برای چه زمانی ساخته شده ؟ دهه چهل، پنجاه و یا نهایتاً شصت؟ ترانه علیدوستی و حامد بهداد و بقیه بازیگران رنگارنگی که در این فیلم بازی کرده اند و کم بازیگری هم نیستند- مثل پریوش نظریه- چه احساسی بعد از خوندن همچین فیلمنامه ای داشتند؟
فیلم زندگی با چشمان بسته، در یک کلام فیلم مسخره ای ست. ترانه علیدوستی نقش دختری رو بازی می کند که در یک خانواده سنتی و محله سنتی تر زندگی می کنه و شبها دیروقت و با ماشین های رنگ وارنگ و مردهای سن بالا به خونه میاد و همه اهالی محل به او به چشم بد نگاه می کنند و برای بیرون کردن او از محله امضاء جمع می کنند اما آخر فیلم در یک سکانس مضحک که نمیدونم ایده ش چه طور به ذهن صدر عاملی رسیده. در بازی ای که برای جواب دادن به سوالها شرکت کننده هاش، باید سرشون رو در آب استخر فرو کنند، پیش برادرش- حامد بهداد- و امید- پولاد کیمیائی- اعتراف می کنه که هیچ وقت دختر بدی نبوده. "" پرستو - ترانه علیدوستی- با سر و صورت خیس از آب استخر در اومده به علی-حامد بهداد- میگه: داداش من هیچ وقت دختر بدی نبودم! داداش خوشحال میشه و امید، عاشق دلخسته هم ته دلش غنج میره که دختری که دوستش داره دختر سر به راهی هست و تو زندگی ش هیچ سوال بزرگی وجود نداره!! ""
احساسی که دیروز بعد از تماشای آخرین اثر صدرعالی داشتم دقیقن همون احساسی بود که بعد از دیدن " آسمان محبوب" مهرجویی که در جشنواره پارسال به نمایش در اومد داشتم. نمیدونم چرا احساس میکنم ساخت همچین فیلمهای مضحکی یه جورایی از روی قصد و در اعتراض به محدودیت انتخابی موضوعی فیلمهاست. مگه میشه کسیکه یه روزی شاهکارهایی مثل هامون و بانو و لیلا رو ساخته با همون بازیگرها- علی مصفا و لیلا حاتمی- به فیلمی مثل " آسمان محبوب" رسیده باشه؟؟ یا اون کارگردان ساختارشکنی که برای اولین بار زندگی رو از نگاه یه دختر با کفش های کتانی و ترانه ای که فقط پونزده سال داشت، اونقدر قشنگ به تصویر کشیده بود، فیلمی رو بسازه که " پرستو"، دختر قصه اش این طور غیرواقعی و مصنوعی تو دل فیلم جا داده شده باشه؟
این روزا ترجیح میدم فیلمای بی ادعایی مثل " ورود آقایان ممنوع" رو ببینم که تکلیفشون با تماشاگرشون معلومه و قرار نیست مثل "زندگی با چشمان بسته" یا " سوت پایان" اصرار بر متفاوت بودن داشته باشند.
2 نظرات:
سلام. داشتم گفتگویی با حاتمیکيا رو میخوندم و اينکه بر راه و موضعی که بهش باور داره مصره و برای چنين افرادی چقدر عرصه تنگ میشه.
کار صدرعاملی رو نديدم و از اينرو نمیتونم نظری بدم. در کل کارگردانهای بزرگ هم گاه فيلمهایی داشتن که انتقادهای بيشتری بهش وارد شده.
اما وقتی به آمار بالای فيلمهای کميک (که خيلیهاشون کيفيت پايينی دارن) نگاه میکنيم میبينيم که سينمای اجتماعی، سيا.سی و غيره با چه مشکلاتی مواجهن.
چررررررررررررررا اینقد شاکی!؟!؟
تا این حد هم فیلم بدی نبودا.
به نظر خودم که فیلم خوبی بود اصلا!!
ارسال یک نظر