دیشب اولین برف زمستانی جدی در اینجا بارید. امسال زمستان سرسختی دو سال قبل را ندارد. برای منی که عاشق آفتاب و گرما هستم عادت کردن به سرزمینی که بیشتر ماههای سال زمینش پوشیده از برف است و آسمانش پوشیده از ابر آسان نیست. اما خوبی آدمیزاد این است که به سختترین شرایط عادت میکند و برای من هم زمستان اینجا دیگر هیولای بیشاخ و دم دوسال قبل نیست.
دوسال گذشته است و من هنوز نتوانستهام حتی یک کار معمولی در زمینه کاری خودم پیدا کنم و همین هر روز اضطرابم را بیشتر و بیشتر میکند. دوباره پناه بردهام به پوکساید و قرصهای آرامبخش. تمرکزم را از دست دادهام و اشتباهاتم به سطح عجیب و غریبی رسیده است و همین اعتماد به نفسم را هر روز کمتر و کمتر میکند. برای منی که شاید مهمترین نقطه قوت زندگیام در ایران داشتن شغلی خوب بود، برگشتن به نقطه صفر سختترین بخشی است که باید به آن خو بگیرم.
دیشب سریال Normal People را دیدم. گیر افتادن در رابطه عاطفیای که میدانی قرار نیست حالت را خوب کند اما نمیتوانی از آن دل بکنی و به حداقلها در آن قناعت کردهای. رابطهای آشنا برای بسیاری از ما که در دنیای مدرن امروز زندگی میکنیم.
1 نظرات:
چیزی از تغییرات اقلیمی شنیدهای؟
ارسال یک نظر