زنی بهت زده در حالی که از سرما میلرزد در وان حمام نشسته
است. دختری نوجوان از راه میرسد. مادر را از وان حمام بیرون میکشد. حولهای به
دورش میپیچد. زن روی صندلی جلوی آیینه مینشیند. دختر حولهای را برای خشککردن
موهای مادر به روی سرش میاندازد. چهرهی زن برای چند دقیقه زیر حوله پنهان میشود.
وقتی دختر حوله را کنار میزند. زن جوان، مصمم و با اعتماد به نفس دیروز یکباره
تبدیل به زنی میانسال، با چهرهای رنگپریده و با چشمانی بی فروغ میشود که هیچ
نشانه ای از زن دیروز درون آیینه ندارد.
«جولیتا» ساختهی
پدرو آلمودوار قصهی زندگی زن جوان بلندپروازی است که زندگیاش در یک شب و در سفری
که با قطار دارد، برای همیشه دگرگون میشود. مرد مسافری که با چمدانی خالی سفر میکند
و در اولین فرصتی که پیدا میکند خود را به زیر قطار میاندازد و خودکشی میکند. مرد
جوان و خوشسیمایی که در کوپه قطار با جولیتا عشقبازی میکند و ناپدید میشود؛ و
زن جوانی که سالهای زندگیاش در انتظار رسیدن خط و نامهای از کسانی که دلیل
بودنش هستند میگذرد.
جولیتا حکایت زندگی زنی تنهاست که در تنهایی در خیابانهای
مادرید قدم میزند. بیتفاوت از آدمهایی که از کنارش میگذرند عبور میکند. زنی
که زندگی امروزش در خاطرات گذشتهای دور خلاصه شدهاست. مردی که برای همیشه رفته
است و دختری که هیچوقت مادر را به خاطر مرگ پدر نبخشیده است.
0 نظرات:
ارسال یک نظر