من دنیای واقعی تو رو باور ندارم


قبل‌تر کتابش رو خونده بودم. داستان از زبان جک پسر بچه پنج ساله‌ای روایت میشه که با مادرش در اتاقی زندگی می‌کنند. جک و  مادرش با دنیای بیرون ارتباط ندارند و تنها راه ارتباطیشون با دنیای واقعی «نیک پیر» مردی هست که هرشب به اتاق میاد و مایحتاج اولیه زندگی رو براشون میاره. دنیای جک محدود به «اتاق» ی میشه که درش به دنیا اومده و بزرگ شده و تلویزیونی که از طریق اون و برنامه هایی که میبینه، در عالم کودکی رویاهایی رو برای خودش میسازه. لنی آبراهمسون کارگردان فیلم «اتاق» که امسال در رشته های مختلف از جمله بازیگری نقش اول زن، فیلمش نامزد اسکار شده، فیلم رو براساس همین کتاب ساخته. فیلمی که به نظرم در یک سوم پایانی زمانی که معلوم میشه چرا جک و مادرش در اون اتاق زندانی هستند، از کتاب تاثیرگذار تر و تکان دهنده تر هست. بری لارسون در نقش زنی که به مدت هفت سال در اتاقی زندانی شده و هیچ ارتباطی با دنیای بیرون نداشته و تمام سعیش رو برای محافظت از پسرک پنج ساله اش به کار میبره، خیلی خوب ظاهر شده.


 ایده اولیه کتاب براساس داستان واقعی که در سال 2008 در اتریش فاش شد، به ذهن اما دون اهو نویسنده کتاب رسیده. داستان زندگی دختری اتریشی که به مدت 24 سال در اتاقی زندانی بوده و در اون اتاق شش بچه به دنیا اورده بود.

سافرجت


«ترجیح می‌دهم یک شورشی باشم تا یک برده.»
                                                   امیلین پنکهرست

اگر می‌خواهید بیشتر در رابطه با جنبش حق رای زنان در بریتانیا بدانید،  فیلم «سافرجت» ساخته سارا گورون را ببینید. فیلمی در رابطه با تلاش‌های زنان طبقات مختلف بریتانیا در اوایل قرن بیستم، اوج مبارزات زنان در بریتانیا برای دستیابی به حق رای است . زنانی که مورد ضرب و شتم پلیس قرار می‌گیرند. به زندان می‌افتند. توسط شوهران خود تحقیر می‌شوند و از سوی خانواده طرد می‌شوند. و سرانجام تلاش‌های این زنان در سال 1928 و با گرفتن حق رای برای تمام زنان بریتانیا به ثمر می‌نشیند.

«سافرجت» به بازگویی تلاش‌های عده‌ای از زنان طرفدار جنبش حق رای زنان در بریتانیا می‌پردازد. زنان کارگری که توسط کارفرماهای مرد خود وادار به انجام کارهای سخت با ساعات کاری طولانی می‌شدند. دستمزد اندک و کمتر از مردان دریافت می‌کردند. از سوی کارفرماهای خود مورد سوء استفاده جنسی قرار می‌گرفتند. «سافرجت» با به تصویر کشیدن وضعیت اجتماعی آن دوران و فرودستی زنان که از ابتدایی‌ترین حقوقشان محروم بودند، به چگونگی شکل‌گیری و رشد جنبش حق رای زنان در بریتانیا می‌پردازد.  شاید مهم‌ترین مزیت فیلم را بتوان در عدم تمرکزش در به تصویر کشیدن پیروزی زنان بریتانیا و رسیدن به حق رای آن‌ها دانست. ما در سافرجت تنها با بخشی از تلاش‌های زنان بریتانیا برای رسیدن به برابری مواجه می‌شویم. تلاش‌هایی که با تمرکز کارگردان بر زندگی «مود وارتز» زن کارگر رختشویخانه در سال 1912که در کنار زنان دیگر طبقات برای دستیابی به حق رای برابر مبارزه می‌کند، به تصویر کشیده می‌شود. زنانی که به دلیل وضعیت بد جسمانی حاصل از سال‌ها کار کردن در شرایط اسفناک کارخانه‌ها نمی‌دانیم آیا در سال 1928 که سرانجام زنان در بریتانیا حق رای برابر با مردان را پیدا می‌کنند، زنده هستند یا نه.

سافرجت، برشی است از تلاش‌های چندین ساله زنان بریتانیا برای رسیدن به حق رای و سارا گورون تنها در تیتراژ انتهایی فیلم به بازگویی دستاوردهای زنان در این سال‌ها می‌پردازد:

-در سال 1918 زنان بالای 30 سال طبقات مشخصی در بریتانیا به حق رای دست یافتند. 
- در سال 1925 قانون حضانت در بریتانیا تغییر کرد و مادران هم از حق حضانت فرزندان خود برخوردار شدند.
- در سال 1928 زنان تمام طبقات در بریتانیا  به حق رای برابر با مردان دست پیدا کردند.

تاریخ دستیابی زنان به حق رای در کشورهای مختلف:

نیوزیلند: 1893/ استرالیا: 1902/ نروژ: 1913/ روسیه:1917/ اتریش، آلمان و لهستان: 1918/ آمریکا:1920/ برزیل: 1932/ ترکیه: 1934/ فرانسه: 1944/ ایتالیا: 1945/ چین و هند: 1949/ مکزیک: 1953/ سوئیس: 1971/ نیجریه: 1976/ قطر: 2003/ عربستان سعودی:2015

اتاق ورونیکا


کار سختی است نوشتن از نمایش «اتاق ورنیکا»ی رضا ثروتی. بعد از اتمام نمایش نمی‌دانی مبهوت فضای سراسر وهم‌آلود نمایش شده‌ای یا بازی بی‌عیب و نقص بهناز جعفری تو را این‌گونه میخکوب بر صندلی نشانده است و یا کلمات و جملات نمایشنامه پر از جزئیات آیرا لوین است که این‌گونه مدام در فکر و ذهنت تکرار می‌شوند و تکرار می‌شوند که می‌توانی تا ساعت‌ها بعد از اتمام نمایش زل بزنی به صحنه  که در انتهای آن بر تک‌تک وسایلش پارچه‌های سفید انداخته‌اند.

«اتاق ورونیکا» زندانی است که ما با زخم‌هایی که خواسته و ناخواسته به دیگران زده‌ایم برایشان ساخته‌ایم. اتاقی که هرروز برای نفوذناپذیری آن، میله‌های بیشتری بر پنجره‌هایش و قفل‌های بیشتری بر در آن می‌زنیم. قربانیان اتاق ورونیکا یک‌به‌یک از راه می‌رسند.  برای التیام زخم‌ها و تطهیر گناه‌هایی که همچون خوره به جانمان افتاده است، آن‌ها را روی صندلی می‌نشانیم. سلاخی‌شان می‌کنیم و با دیدن دست و پا زدن و جان دادنشان ارضا می‌شویم.  ما مردگان متحرکی هستیم که دلخوش به هماغوشی بااجساد قربانیان خود مانده‌ایم و با نبش قبر خاطرات هولناک گذشته‌مان هرروز به کمین قربانیان جدیدی برای «اتاق ورونیکا»ی خود می‌گردیم.  ما همه زندانیان «اتاق ورونیکا» هستیم. یک روز در نقش زندانبان و روز دیگر در نقش ورونیکا که برای قربانی شدن روی صندلی اتاق نشانده شده است.