سینما حقیقت: روز سوم



رویای فیل: کریستوف بیلسن/بلژیک

مستندی خوش‌ساخت و دیدنی در ارتباط با «کینشاسا» سومین شهر بزرگ آفریقا و پایتخت کنگو. بیلسن با روایتی تأثیرگذار چگونگی زندگی مردم این شهر را از نگاه سه تن از شهروندانش به تصویر می‌کشد. دختری که در اداره پست کار می‌کند. اداره پستی که ارباب‌رجوع ندارد. مردی که در تنها ایستگاه آتش‌نشانی شهر کار می‌کند اما به دلیل کمبود امکانات و دور از دسترس بودن ایستگاه، همیشه دیر به محل حادثه می‌رسد و نهایتاً پیرمردی که نگهبان ایستگاه قطار شهر است. ایستگاهی که به گفته پیرمرد به‌ندرت قطاری از آن عبور می‌کند و تبدیل به محلی برای استراحت و مطالعه شده است.
   این تصویری است که ما در مستند «رویای فیل» از جامعه‌ی در حال گذار کنگو می‌بینیم. روایتی خیره‌کننده با تصاویر زیبا از سکون و سکوتی که در شهر موج می‌زند.

تیزر فیلم:
https://www.youtube.com/watch?v=vqt46BOIyiQ

دگردیسی، راهنمای درمان حساسیت/ افسانه سالاری

مستندی کوتاه و آزاردهنده از افسانه سالاری

یک فیلم مستند/ مارچین پودولک/ لهستان

انیمیشنی زیبا با تصویرسازی‌های دیدنی. تصویری از انزوا و تنهایی یک مرد  و گفتگوهای خیالی او با فرزندانی که کیلومترها از او فاصله دارند.

 مانکن‌های قلعه حسن خان/ سام کلانتری

ایده‌ای جالب که با پرداخت بد، عملاً تبدیل به گزارشی ساده از چگونگی ساخت مانکن‌های پلاستیکی و ارسالشان به سطح شهر شده است. مانکن‌هایی که با پوشش‌های مختلف در پشت ویترین مغازه‌های شهر جا گرفته‌اند.


جشنواره سینما حقیقت: روز دوم



 درمانگر زنان (The man who mends women) تیری مایکل و کولت بریکمن/بلژیک

مستندی در ارتباط با فعالیت‌های دکتر موکوگه، پزشکی که علیرغم تهدیدهای جانی، با حمایت زنان به درمان بیش از 30هزار زن قربانی تجاوز جنگ‌های بیست‌ساله اخیر در شرق جمهوری کنگو پرداخته است. زنان قربانی جنگ که مورد تجاوزهای گروهی شورشیان قرارگرفته‌اند. از سوی خانواده و جامعه طرد شده‌اند بااین‌وجود و علیرغم آسیب‌های جسمی و روحی با تشکیل انجمن‌های مرتبط با قربانیان خشونت‌های جنسی در جهت التیام زخم‌های خود برخاسته‌اند. زنان مصممی که به گفته دکتر موکوگه بیشترین تأثیر را بر آینده کنگو خواهند گذاشت.


پدربزرگم آلنده (Beyond my grandfather Allende): مارسیا تامبوتی آلنده/ مکزیک، شیلی

مستندی در رابطه با زندگی و چرایی خودکشی سالوادور آلنده از نگاه یکی از نوه‌هایش. مارسیا با زیر و رو کردن عکس‌ها و فیلم‌های خانوادگی و صحبت با مادربزرگ، مادر و خاله‌اش می‌خواهد به چرایی خودکشی آلنده جواب دهد. افراد خانواده ابتدا از پاسخ دادن به سؤال‌های مارسیا طفره می‌روند اما به‌مرور پرده‌ها کنار می‌روند و بیننده با «آن‌سوی زندگی» آلنده آشنا می‌شود.



متهم


مردی از یک باجه ی تلفن عمومی در حال گزارش وقوع یک تجاوز به پلیس است. همزمان زنی با صورت زخمی و لباس پاره از یک بار عمومی فریاد زنان خارج می‌شود. جلوی یکی از ماشین‌های عبوری را می‌گیرد و سوار آن می‌شود. مرد از باجه ی تلفن خارج می‌شود و با نگرانی به زن که به راننده غریبه پناه آورده نگاه می‌کند. ماشین از جلوی مرد عبور می‌کند و دور می‌شود.

این سکانس آغازین فیلم «متهم» به کارگردانی جاناتان کاپلان است که در سال 1988 بر اساس داستانی واقعی در آمریکا ساخته‌شده است. فیلمی در رابطه با تجاوز به عنف. کاپلان در «متهم» تمام آنچه در باور عمومی افسانه‌ی «مقصر دانستن قربانی تجاوز» را تشدید می‌کند، به تصویر می‌کشد. سارا بر اساس آنچه متر و معیار جامعه است، زن سربه‌راهی نیست. قبلاً سابقه محکومیت داشته است. در شب حادثه، مست بوده و مواد مخدر مصرف کرده است. بر اساس آنچه در دادگاه به آن اشاره می‌شود در آن شب «لباس تحریک‌کننده» به تن داشته؛ و همه این‌ها در دادگاه تبدیل به دستاویزی برای وکلای متهمان پرونده تجاوز می‌شود تا به شماتت سارا بپردازند و حتی او را مقصر این حادثه جلوه بدهند.

تا اواخر فیلم ما صحنه تجاوز سه مرد به سارا را نمی‌بینیم. تنها زخم‌های به‌جامانده بر روی صورت و بدن سارا و نفرت و انزجاری که در چشم‌هایش موج می‌زند، نشان از خشونتی است که بر او رفته است؛ اما در انتهای فیلم، ما به همراه هیئت‌منصفه‌ای که قرار است رأی را صادر کند، عریانی خشونت در شب حادثه را، نه از زبان سارا که از زبان مردی که در ابتدای فیلم، گزارش تجاوز را به پلیس داده است، می‌شنویم. مردانی که یک‌به‌یک به سارا با دستانی گرفته‌شده و دهانی بسته تجاوز می‌کنند و مردان دیگری که شاهد تجاوزند، برای متجاوزین هورا می‌کشند. سوت می‌زنند و آن‌ها را تشویق به اعمال خشونت بیشتر می‌کنند.

فیلم «متهم» با بازی درخشان جودی فاستر که جایزه اسکار را برایش به دنبال داشت، به مسئله تجاوز در جامعه آمریکا می‌پردازد. بر اساس آماری که در پایان فیلم ارائه می‌شود در سال 1988(سال ساخت فیلم) در هر 6 دقیقه یک تجاوز به عنف در آمریکا گزارش‌شده است؛ و جاناتان کاپلان با نشان دادن تلاش‌های سارا برای محکوم کردن متهمان تجاوز در دادگاه و اجرای عدالت، واکنش جامعه را در مقابل «قربانیان تجاوز» به تصویر می‌کشد. جامعه‌ای که در بسیاری از موارد نه‌تنها با قربانیان این خشونت غیرانسانی همدلی نمی‌کند بلکه انگشت اتهام را به‌سوی آن‌ها نشانه می‌رود. قصه آشنایی برای هزاران زن قربانی تجاوز در سراسر جهان که در بسیاری از موارد به دلیل واکنش‌های عمومی، حتی از گزارش آن سرباز می‌زنند.

...


آدم تغییر نیستم. همیشه مقاومت کرده‌ام در برابر هر تغییری. نه اینکه اهل برنامه‌ریزی و ریختن برنامه‌های بلندمدت باشم برای زندگی‌ام اصلاً. اما از وقتی‌که زندگی‌ام سروشکل آرامی به خود گرفته دیگر فرار کرده‌ام از هرچه می‌توانست این آرامش، سکون و سکوت را که در لحظه‌لحظه آن، جا خوش کرده است، را به هم بزند. این عدم‌تغییر در تمام ابعاد زندگی‌ام ریشه دوانده است. از وضعیت کاری و ماندن در شرکتی که هفت سالی است در آن آرام‌گرفته‌ام تا وضع ظاهری که از وقتی یادم می‌آید همین بوده که هست.

روی صندلی آرایشگاه نشسته‌ام. خانم آرایشگر می‌پرسد: می‌خواهی چه قدر کوتاه شود؟ اول سر  ِشانه‌هایم را نشان می‌دهم یعنی تا اینجا. چشم دوخته‌ام به زن درون آینه که می‌خواهد دوباره مقاومت کند در برابر تغییر. که هی مدام برای خودش بالا و پایین می‌پرد و استدلال می‌آورد که عادت کرده است و خو گرفته به این سروشکل. که همین‌که نوک موها را کوتاه کنی کافی ست. که دلش می‌خواهد با همین سروشکل که آمده، دوباره برگردد به خانه.  خسته از زن درون آینه که سال‌هاست با امرونهی‌ها و سرزنش‌های همیشگی‌اش برایم در زندگی چارچوب مشخصی تعیین کرده است، چشم‌هایم را می‌بندم و  می‌گویم کوتاهش کن. خانم آرایشگر با تعجب می‌پرسد یعنی تا کجا؟ می‌گویم تا هر جا که دیگر شبیه حالایش نباشد!

نشسته‌ام جلوی آینه و به‌صورت زنی نگاه می‌کنم که با موهای کوتاه شده امروزش دیگر شبیه دیروز نیست. 

زنی غریبه، درون آینه ساکت و آرام خیره به من نگاه می‌کند.