جنس دوم



 زنان را به سالن 12 هزارنفری استادیوم آزادی راه ندادند. زنانی که جرم شان تنها زن بودن است، دیروز پشت درب های بسته استادیوم آزادی ماندند. زنانی که برای تشویق تیم ملی کشورشان آمده بودند دیروز، دوباره طعم تلخ جنس دوم بودن را چشیدند. دیروز تحقیر شدند. توهین شنیدند. عکس ها را میبینی که هم جنسانت در این سرزمین نفرین شده تنها به خاطر جنسیتشان پشت درب های بسته و به جای صندلی های ورزشگاه برروی کف خیابان نشسته اند تا شاید الطفاتی از مقامات عظما و از آن بالا بالاها که زنان را به هیچ هم حساب نمی کنند، برسد و امر بفرمایند که بگذارید این ضعیفه ها هم سهم ببرند از همین شادی ها و دلخوشی های کوچک. که این ها هم آدمند و گه گاه دلشان می خواهد شاد باشند. داد بزنند. هورا بکشند.  
آهی می کشی. عصبانی هستی. بغض گلویت را می فشارد. با آنکه نبوده ای در بین جمعیت زنان مانده پشت درب های بسته، اما طعم تحقیر را دیگر بعد سی سال زندگی در این خراب شده خوب میشناسی.
 با بی تفاوتی نگاهی به عکس ها می اندازد و  می گوید "حالا همه مشکلات کشور حل شده و فقط مونده معضل بزرگ راه ندادن زنان به استادیوم! "
این پوزخندها و شانه بالا انداختن ها از سر بی تفاوتی  مردانه را هم دیگر خوب می شناسی.  
هوا گرم است. آفتاب داغ تابستان امانت را بریده. فحش میدهی به این حجاب و پوشش اجباری.  می شنوی که می گویند: "ای بابا، حالا همه مشکلات کشور حل شده و گیر دادید به این یه وجب مانتو و روسری که  تن کردید!"
خبرهای تفکیک جنسیتی دانشگاه ها را می خوانی. می خوانی که از ثبت نام زنان در رشته مهندسی معدن دانشگاه تهران جلوگیری شده است؛ می پرسی چرا و بر اساس کدام قانون زنان را محروم می کنند از درس خواندن در رشته هایی که دوست دارند؛  کامنت می گذارند که "ای بابا مردهایی که در این رشته درس خوندند هم بیکارند. زن بره مهندسی معدن بخونه که آخرش چی کار کنه!"
تاریخ و قدمت تبعیض علیه زنان در ایران  به سی ساله گذشته و این حکومت و  محدود به این روزها نیست. تبعیض علیه زنان و به رسمیت شناختن آنها به عنوان جنس دوم، در پوست و گوشت این خاک و مردمانش فرو رفته است. هر تحقیر و توهینی به زنان توجیه دارد. آنهم توجیهات اساسی. می توان به بهانه پاسداشت فرهنگ بخشش در سرزمینی که چوبه های دارش همیشه به راه است، آیین خون بس و معامله زنان برای پایان دادن به جنگ های قبیله ای را به نام آیین ملی ثبت کرد و خندید.
می توان به بهانه حفاظت از کرامت و منزلت زنان، دسته دسته گشت های ارشاد راه انداخت در خیابان ها و زنان را به بهانه های واهی جلوی چشمان بی تفاوت رهگذرانی که این روزها فقط تماشاچی اند با خشونت دستگیر کرد و کرامتشان را حفظ کرد.
می توان در روز روشن به بهانه «کنترل جمعیت و رفاه و امنیت علاقه مندان به والیبال به ویژه زنان از ورود آنها به ورزشگاه جلوگیری کرد».  آنهم جلوی چشم 12 هزار تماشاگر مردی که تا به حال طعم پشت در بسته ماندن و تحقیرشدن به خاطر جنسیتشان را نچشیده اند.  

2 نظرات:

مردمرده گفت...

زن جرم است

ناشناس گفت...

choda.batrey.bde.in.mrdom.gerat.nadaran

ارسال یک نظر