نسل هایی که می سوزانید


از تابستان امسال به نوآموزان و دانش آموزان پیش دبستانی و دبستانی مداحی آموزش داده می‌شود‌.
 
این خبری ست که امروز خبرگزاری ایلنا به نقل از یکی از اعضای خانه مداحان منتشر کرده است.
در چندساله گذشته بحث اسلامی کردن – بهتر است بگوییم هرچه بیشتر اسلامی کردن- مدارس، دانشگاه ها بیش از گذشته بالا گرفته است.  خیلی از مدافعین این طرح ها و تفکرات تندروی در قدرت این روزها اعلام می کنند که این اسلامی سازی باید از مهدکودک ها و پیش دبستانی ها شروع شود – لابد چون اسلامی کردن بچه ها از دبستان و مدارس و دانشگاه ها آن طور که توقع داشته اند جواب نداده است- . شروع این روند با اعلام طرح تفکیک جنسیتی مهدکودک ها که خوشبختانه به مرحله اجرا نرسید آغاز شد و در ادامه بحث ممانعت از برگزاری جشن ها و آموزش موسیقی در مهدکودک ها مطرح گردید و بسیاری از جشن های مرسوم در مهدکودک ها که غربی خوانده شدند به دنبال این اظهار نظرها در یکی دوساله گذشته کنسل شدند. تأسیس مهدکودک ها در مساجد و یا راه اندازی مدارس حجاب که گویا قرار است از شهر یزد شروع شود، همه نشان دهنده عزم جدی حاکمیت برای هرچه بیشتر اسلامی کردن فضای آموزشی کشور دارد. اما آیا اجرای این طرح ها آنهم از سنینی به این  پائینی می تواند نسلی تربیت شده آن گونه که در ذهن بسیاری از ارائه دهندگان این طرح ها شکل گرفته است، به جامعه تحویل دهد؟

اصرار به تربیت اسلامی بچه های دانش آموز در مدارس و در ادامه در دانشگاه ها و ایجاد فضای اسلامی در مدارس و دانشگاه ها در سی سال گذشته حرف جدیدی نیست. فقط میزان و اندازه آن در دوره های مختلف متفاوت بوده است. ما دهه شصتی ها هم در اوج این اصرار بر تربیت اسلامی، شخیصتمان شکل گرفته است. بچه هایی که شاید مثل من برای اولین بار در مدارس خواندن نماز زورکی را یاد گرفتند. صف هایی که بدون وضو در نماز خانه های مدارس شکل می گرفت. بچه هایی که یواشکی در زیر نیمکت های همین مدارس اسلامی اولین بار یاد گرفتند روزه خواری یعنی چه؛ وقتی در زیر نیمکت های مدارس به دور از چشم اولیای مدرسه، روزه خواری را برای اولین بار تجربه کردند. یا دخترانی مثل من که به زور مدرسه چادر بر سرشان گذاشته شده بود، برداشتن حجابی که آن زمان چادر بود را اولین بار در همین مدارس بعد از خارج شدن از آن و دور شدن از چشم همان اولیای مدرسه یاد گرفتند.  اولین بار شب زنده داری در شب قدر را در دوران راهنمایی در همین مدارس تجربه کردم. بچه های کم بنیه و کم سن و سالی که به زور به شب زنده داری برده میشدند. دعای جوشن کبیری که انگار تمامی نداشت را در آن شب ها که کش می آمد و کش می آمد، برای اولین بار، با زور اولیای همین مدارس خواندم. دعایی که برای من و بسیاری از هم کلاسی های کلافه از شب بیداری ام، تبدیل شد به صفحاتی که انگار تمامی نداشت.

نه خیر، آقایان و خانم هایی که می گویید دغدغه و درد دین و مذهب دارید؛ مذهب و اعتقادات مذهبی را نمیتوان با زور و با ترس تزریق کرد. مذهبی که با ترس از خدایی که گویی فقط نگهبان جهنم است و فرشتگانی که فقط قرار است نکیر و منکر شب اول قبر باشند، شکل بگیرد؛ نتیجه اش میشود، نسل بی اعتقاد و بی ایمانی مثل من که روزگاری نماز صبحش قضا نمیشد از ترس فشار شب اول قبری که در مدارستان مدام بشارتش را به بچه های کم سن و سالی چون من میدادید. نسلی که این روزها بسیاریشان، به خاطر همین افراط و تفریط هایی که از کودکی بهشان تحمیل کردید، دیگر نه محرم میشناسند نه رمضان.

2 نظرات:

مرد مرده گفت...

بهتر. شاید لازمه حماقت این ملت بود. ملتی که در بهشت زندگی می کردند و به خیال دستیابی به عرش بودند

صادق گفت...

بسیار زیبا

ارسال یک نظر