تهران من حراج



باید همه تون رو جا بزارمو برم... نمیدونم خوشحال ِ رفتن باشم یا دل تنگ ِ جا گذاشتن.

صدای تنبور زدن مرد افغان با بلندی موسیقی پارتی شبانه در هم آمیخته است. دختران و پسران در کنار هم میرقصند. سامان سیگاری آتش می زند و مرضیه را به سمت خود می خواند. مرضیه همراه سامان میرقصد. سامان در گوش مرضیه چیزی می گوید و با هم از شلوغی میهمانی به گوشه ای خلوت در کنار اصطبل اسب ها می خزند. معاشقه سامان و مرضیه با سر رسیدن مأموران و برهم زدن میهمانی ناتمام میماند. دختران و پسران از یک سو به سمت ماشین های پلیس هول داده می شوند و از سوی دیگر مرد افغان و خانواده اش به جرم غیرمجاز بودن دستگیر میشوند. مرضیه و سامان وحشتزده از پشت کاه های درون اصطبل به بیرون نگاه می کنند.

مرضیه دختر جوان و بازیگر تئاتری ست که در خانواده ای سنتی و مذهبی بزرگ شده و به خاطر رفتارهایی که برای پدر متعصب اش ناخوشآیند بوده از سوی خانواده طرد شده است و برای همین تنها زندگی میکند. مرضیه هر روز برای تمرین نمایشی که هیچ گاه مجال حضور بر صحنه را نمیابد به زیرزمینی میرود که محل تمرین گروه نمایش است. دوستان مرضیه هم همانند او زندگی های " زیرزمینی " دارند. صدف دوست مرضیه که روانپزشک است در خانه خود میهمانی های شبانه می گیرد و به خاطر دستگیر شدن دراین میهمانی ها حتی شلاق هم می خورد. " تهران من حراج" حکایت زندگی جوانانی است که باوجود آگاهی از خطر دستگیر شدن ها، شلاق خوردن ها زندگی ای را انتخاب کرده اند که متفاوت است با آنچه سالها بر آنها از سوی خانواده و حکومت تحمیل شده است. در سکانس بعد ازدستگیری ِ میهمانی میبینیم که جوانان دستگیر شده که صدف هم در بین آنها ست چه طور در کنار هم برای اجرای حکم " شلاق شان" آرام نشسته اند.
" تهران من حراج" اولین فیلم بلند گراناز موسوی محصول مشترک ایران و استرالیا ست که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم مستقل سال 2009 استرالیا شده است. بازی مرضیه وفامهر درنقش دختر جوانی که خسته و سرخورده از تمام " قید و بندی" که سالها او را بند کشیده است تأثیر گذار است. صحنه ای که مرضیه بر بام تهران و از بالای شهر بر سر تهران و آنچه در زیرپوست شهر پنهان است فریادهای فروخورده خود را سر میدهد یکی از بهترین سکانس های فیلم است.

در صحنه های پایانی فیلم صدای محسن نامجو و  ترانه " عقاید نئوکانتی" اش را میشنویم؛ آنجا که  مرضیه با صورتی بی روح با پای پیاده در شب آخر بودنش در زادگاهی که مدام او و هم نسلانش را پس زده است، خیابان های " تهران" اش را بالا و پائین می کند، آنجا که نامجو فریاد می زند" کپی پدر خوانده از آن ما / دولت شرمنده از آن ما / کلفتی پرونده از آن ما ..." شـاید که آینده از آن ما"

3 نظرات:

ناشناس گفت...

نفشه وقتی می نویسی همچین آدم هوس می کنه بره فیلم رو ببینه بعد فکر می کنه چطور باید ببینه و کلی حالش گرفته میشه.

بنفشه گفت...

سیامک لینک دانلودش هست تو اینترنت. می تونی ببینی. ما هم غیر مجاز دیدی. از اون فیلم زیرزمینی هاست

kasra گفت...

وقتی فیلمو میدیدم بارها از ته قلب به کارگردان و عوامل فیلم دست مریزاد گفتم. با چنین فیلم هایی میتوان هنوز به سینمای نیمه جانمان امیدوار بود.فیلمی بود دور از ریاکاری رایج . بی قضاوت و شاعرانه بود وهمزمان تلنگری سخت به شعور جمعی مان..به دل نشست چون صمیمانه و اصیل و از دل بر آمده بود ضمن اینکه چند لایه بود و هوشمندانه والبته پر از شات های زیبا و کمیاب . فقط ای کاش بعضی از بیدقتیها در آن اتفاق نمیافتاد. بنظرم نگاه و زبان این فیلم نقطه عطفی است در سینمایمان

ارسال یک نظر