مری و مکس



مامانم میگه به دنیا اومدن من یه اشتباه بوده. من که نمی فهمم چه طور ممکنه یه آدم اشتباهی به دنیا اومده باشه!

مری دختر هشت ساله ساکن استرالیا ست که به خاطر ظاهر نه چندان جذاب و خال قهوه ای رنگ بزرگ بروی پیشانی اش تنهاست و دوستی ندارد. دنیای مری همانند دنیای بسیاری از کودکان پر است از سوال هایی که معمولن بزرگتر ها حوصله جواب دادن به آنها را ندارند. یک روز مری که به همراه مادرش به اداره پست رفته در هنگام ورق زدن دفترچه تلفن و دیدن اسامی آدم هایی که برایش غریبه اند تصمیم عجیبی می گیرد. مری تصمیم می گیرد که از روی دفترچه تصادفن اسمی را انتخاب کند و به او نامه بنویسد تا با هم دوست شوند. قرعه به نام مکس می افتد مردی چهل و چهار ساله و ساکن نیویورک که مبتلا به سندرم آسپرگر است. مردی که همانند مری تنهاست و یکی از سه هدف مهم در زندگیش داشتن یک دوست واقعی ست. مری در اولین نامه از خودش می نویسد و از پدر و مادرش. پدری که کارش وصل کردن نخ به چای کیسه ای ست و مادری که دائم الخمر است. مری در نامه هایش از سوالهای کودکانه خود می نویسد این که چه طور ممکن است بچه ای اشتباه به دنیا آمده باشد. در مورد چه طور بدنیا آمدن بچه ها می پرسد و یا این که آیا در جایی که مکس زندگی می کند آدم بزرگ ها با بچه ها رفتار بهتری دارند؟ 
روزی مری از مکس در نامه اش از " عشق" می پرسد. احساسی که مکس تا به آن روز با آن بیگانه بوده و آن را تجربه نکرده است. نامه نگاری مری و مکس بدون آنکه همدیگر را ببینند مدت هجده سال طول می کشد. بعد از هجده سال مری تصمیم میگرد که به نیویورک برود و مکس را از نزدیک ببیند. اما مری هنگامی برای اولین بار قدم به آپارتمان دوست نادیده خود می گذارد که او دیگر زنده نیست و صبح پس از نوشیدن آخرین فنجان شیر غلیظ شیرینش به خواب مرگ آرامی فرو رفته است. آپارتمان و وسایل زندگی مکس و حتی لباس هایش همه و همه تیره و خاکستری هستند و تنها بخش رنگی زندگی او نامه ها و هدایای مری ست که سقف و دیوارهای خانه را پر کرده اند.

" مری و مکس" ساخته آدام الیوت یکی از بهترین انیمیشن هایی ست که تا به امروز دیده ام. یک انیمیشن خاکستری با طعمی که از ابتدا تا انتهایش تلخ تلخ ست. مری و مکس داستان زندگی آدم های تنهایی ست که در جامعه معمولن دیده نمیشوند. مکس در آخرین نامه خود خطاب به مری می نویسد: دکتر برنارد هازل هاف میگه: زندگی هرکس مثل یه راه بی پایان می مونه. بعضی از این راه ها صاف و آسفالت شده هستند و یه سری هم مثل راه من پر از چاله و دست انداز و پوست موز و ته سیگار. راه زندگی تو هم احتمالن باید شبیه مال من باشه البته با دست اندازهای کمتر. امیدوارم یه روزی راه هامون یه جایی به هم برسه و بتونیم با هم یه فنجون شیر غلیظ شیرین بخوریم... دوست همیشگی تو مکس

2 نظرات:

شهرام بیطار گفت...

سلام , خیلی خلاصه قشنگی بود , مشتاق شدم فیلم رو ببینم . به نظر من انیمیشن علیرغم بعضی محدودیت هایی که داره میتونه گاهی خیلی عمیق تر و تأثیر گذار تر از فیلم باشه . ممنونم برای این نوشته مفیدت .



با درود و سپاس فراوان : شهرام

Unknown گفت...

پوووف
وقتی مکس دچار حمله می‌شد من زار زار باهاش گریه می‌کردم...

ارسال یک نظر