عصرجمعه



در زندان باز می شود. شقایق، دخترک پانزده ساله با نوزادی که در آغوش دارد از آن خارج می شود. شقایق چشم می چرخاند. کسی منتظر آمدنش نیست. با قدم هایی لرزان و چشمانی که هنوز اطراف را می کاوند، در طول خیابان دور می شود.

پانزده سال بعد؛ سوگند -شقایق با هویت جعلی که برای خود ساخته است- پشت به دوربین با سیگاری در دست و شکل و شمایلی متفاوت روبروی ساختمان کانون اصلاح و تربیت نشسته است. در باز شده و پسرکی چهارده پانزده ساله از آن خارج می شود. سوگند به سمت پسرک می رود و دوشادوش او در طول خیابان دور می شود.

عصرجمعه مونا زندی بعد از پنج سال توقیف از بیست و هشتم آذر در سالن های محدود و سانس های خاص اجازه اکران پیدا کرده است. فیلمی که گفته میشود پیش شرط اکرانش عدم نمایش آن در شهرهای قم، مشهد، تبریز و اصفهان بوده. مونا زندی، در اولین فیلم بلند سینمائی خود به معضلی اخلاقی و تابویی اجتماعی پرداخته است که شرایط فرهنگی و باورهای سنتی مان کمتر اجازه پرداختن به آن را تا به امروز داده است. آزار و اذیت، سوء استفاده جنسی و تعرض به کودکان؛ آنهم نه بوسیله افراد غریبه بلکه توسط افراد خانواده و فامیل.
شقایق بعد از پانزده سال در به دری و پیش قضاوت پدری متعصب که او را ترد کرده است برای خواهر کوچکترش که به سراغش آمده تا او را به نزد پدری برگرداند که در بستر بیماری در حال مرگ است و دیگر صدایش مانند گذشته بلند نیست؛ از عصر جمعه ای می گوید که به همراه عمویش از باغ انار باز میگشته است " عصر جمعه بود. داشتیم از باغ کنار رود بر می گشتیم. همیشه موقع انار چینی باهاش می رفتم. کامیونش رو روبروی کاروانسرای مخروبه نگه داشت و گفت داغ کرده ... دهنم خشک شده بود. خیلی بهش التماس کردم. اما حرفامو انگار نمیشنید...". عصرجمعه، روایت سرگذشت زنی ست تنها با گذشته ای سیاه و پسرک نوجوان که در ذهن پدری را پرورانده است که او و مادرش را در گذشته ترک کرده و برای کار به کشور دیگری رفته است. مادری که در خانه آرایشگری می کند تا بتواند امورات زندگیشان را بگذراند اما بعد از پانزده سال هویت و گذشته جعلی که ساخته است برای امید پسرک نوجوانش برملا می شود.
عصرجمعه را دوست داشتم و با وجود اینکه پنج سال از زمان ساخت آن می گذرد اما همچنان فیلمی ست با طراوت که موضوع پرداختی به آن بیات نشده است.

0 نظرات:

ارسال یک نظر