ریسمان باز



امروز که برای خرید به سوپرمارکتی رفته بودم در بین سی دی ها و فیلم های عجیب و غریب این روزها و سریال های هفتگی خوش رنگ و لعابی چون فلب یخی و صد البته قهوه تلخ مهران مدیری که گویا برای برخی از نان شب هم واجب تر شده است و هر هفته در به در به دنبال سری جدید آن میگردند؛ چشمم به فیلم خوش ساخت " ریسمان باز" مهرشاد کارخانی افتاد. فیلمی که با تمام کم و کاستی هایش و با اینکه در دوران محدود اکران عمومیش تنها یک بار موفق به دیدن آن شده ام اما بسیاری از سکانس ها و صحنه های زیبایش را مو به مو به خاطر دارم و از دیدنش بسیار لذت برده ام. فیلم هایی نظیر " ریسمان باز" اگر شانس اکران عمومی پیدا کنند معمولاً نمایش شان محدود به یکی دو سالن بوده و در بسیاری از مواقع هم تنها، سانس های خاصی به آنها اختصاص داده می شود. به همین دلیل به خاطر دارم ریسمان باز را در بدترین زمان و مکان ممکن دیدم. در یک روز کاری در وسط هفته و سانس دوازده تا دو بعداز ظهر و در سینمای غیراستاندارد ایران با آن صدایی که مدام کم و زیاد میشد. سالن سینما تقریباً خالی بود و سرجمع پنج شش نفر هم نبودیم اما در بین همان پنج شش نفر، آقای با فرهنگی حضور داشت که سالن سینما را با رستوران اشتباه گرفته بود و در طول نمایش فیلم با طیب خاطر مشغول تناول ساندویچ کالباس خود بود و صدای کاغذ دورپیچ شده آن بر روی اعصاب دیگر تماشاچیان؛ با تمام این اوصاف فیلم ریسمان باز از فیلم های دوست داشتنی ست که در دوسه سال اخیر دیده ام.
قصه فیلم را شاید بتوان در یک خط ساده روایت کرد: دو پسر جوان با بازی پژمان بازغی و بابک حمیدیان می خواهند گاو زخمیشان را برای درمان از جنوب تهران به شمال شهر ببرند؛ اما مهرشاد کارخانی همین روایت ساده را با اتفاقاتی که در مسیر این دو جوان قرار داده به زیبایی می آراید. انتخاب کشتارگاهی در حومه شهر تهران به عنوان لوکیشین اصلی فیلم و به تصویرکشیدن فضای خشن و گاه آزاردهنده آن؛ لهجه زیبای آذری بابک حمیدیان، سکوت و گوشه گیری پژمان بازغی که نشانه اعتراض اوست بر زندگی تحمیل شده ای که به آن تعلق ندارد، فرار گاو زخمی و حمله آن به مردم بالای شهرنشین که از دیدن یک گاو در سطح شهر وحشت کرده اند. سکانس عالی نبرد و تلاش میکائیل - پژمان بازغی- برای مهار گاو زخمی و در آخر هم صحنه زیبای انتهایی فیلم جایی که پژمان بازغی و بابک حمیدیان خسته و مبهوت بر بالای جسد گاو کشته شده نشسته اند، در تصویری قاب مانند که خورشید آن درحال غروب است و برج میلادی که در آن به عنوان نمادی از تهران مدرن و شکاف طبقاتی که از جنوب تا شمال این شهر کاملاً مشهود است، خودنمایی میکند؛ همه از نکات قابل اعتنای فیلم هستند. ریسمان باز از آن دست فیلم ها و اتفاقات نادری ست که نمونه شان را در چندسال اخیر در سراشیبی که سینمای مان به آن دچار شده است، کمتر دیده ایم.

یک پیشنهاد بی ربط: اگر مثل من به موسیقی فادو علاقه دارید؛ این قطعه زیبا از ماریزا خواننده پرتغالی را حتماً گوش کنید که بسیار زیبا خوانده است.

0 نظرات:

ارسال یک نظر