مادر، اولین ورق کاغذ سفید من


یادمه یکی دوسال پیش که داشتم کتاب " دلباختگی" کریستین بوبن رو می خوندم، عاشق این پاراگراف از کتاب شدم که بوبن در مورد مادر خودش نوشته بود. در آستانه روز مادر، این نوشته زیبا تقدیم به تمامی مادران سبز ایران عزیزمان:

چهره مادر برای فرزند اولین کتاب مصور است. مادرم صورتی شبیه به یک نان تازه و خوشمزه داشت و وقتی اززمین بلندم میکرد و تا ارتفاع چشم هایش بالا می برد، دوست داشتم با انگشت های خمیده پسرک سه ساله ای که بودم، به خمیر لپ های صورتی رنگش به آرامی ضربه بزنم. اندک زمانی بعد، حدود شش یا هفت سالگی، وقتی شروع به نوشتن کردم، سرگرمی ام این بود که با انگشت هایم روی لپ هایش چندکلمه ای ترسیم کنم. مادرم چشم هایش را می بست و آزادم می گذاشت. بعد بی آنکه هرگز اشتباه کند با صدای بلند کلمه ای را که روی صورتش، با فشار انگشت نوشته بودم، تکرار میکرد؛ آب، آتش، زمین، ماه. به این ترتیب همان فردی که صبر و شکیبائی اش از " وجود ابدی" با خبرم کرده بود، اولین ورق کاغذ سفید من شد.

0 نظرات:

ارسال یک نظر