دیدی، این روزهای ِ بدون حضور ِ"تو" هم میگذرند؟؟
آن هم، با این شتاب
که پاهای ِ خسته ام را توان رسیدن به آن نیست.
صادقانه بگویمت
ای که سایه حضورت این روزها
همچنان سنگین است بر روزگار بودنم
می ترسم.
می ترسم
از این همه فاصله که دهان بازکرده
از "من" تا " تو" ، که تمام منی
می ترسم
می ترسم
روزگاری بیاید
که " من"، همین منی که این روزها اینگونه بی قرارم برای بودنت
درآن روزگار
برای ِ پیدا کردن خطی، خبری
حتی ردپائی از بودنت در روزگاری که دیگر تمام شده است
تمام خاطرات گذشته را بگردم
و هی بگردم
و هیچ نیابمت!!!
پی نوشت: این نوشته از آن نوشته هائی ست که تنها تلنگر و اشاره ای برایشان کافی است تا نقش ببندند بر صفحات کاغذ؛ کاغذهائی که این روزها هی سیاه میشوند و خط می خورند از انبوه کلماتی که مغزم را پر کرده اند.
پی نوشت دو: الان درست یادم نیست، اما تو فیلم "کاغذ بی خط" یه دیالوگی بود که میگفت: نوشتن مثل زائیدن می مونه، اول درد شروع میشه، بعد نوبت زائیدن ِ که همون نوشتنه و بعد هم خلاص.
پی نوشت: تیتر نوشته از تصنیف بی نظیر" گریه را به مستی ..." انتخاب شده، تصنیفی که عارف قزوینی آن را سروده است و بزرگانی نظیر شهیدی، مرضیه و استاد شجریان آن را اجرا کرده اند. اما به شخصه این تصنیف را با صدای "شهیدی" بیشتر می پسندم. لینک هر سه اجرا را میگذارم تا اگر خواستید دانلود کنید.
پی نوشت دو: الان درست یادم نیست، اما تو فیلم "کاغذ بی خط" یه دیالوگی بود که میگفت: نوشتن مثل زائیدن می مونه، اول درد شروع میشه، بعد نوبت زائیدن ِ که همون نوشتنه و بعد هم خلاص.
پی نوشت: تیتر نوشته از تصنیف بی نظیر" گریه را به مستی ..." انتخاب شده، تصنیفی که عارف قزوینی آن را سروده است و بزرگانی نظیر شهیدی، مرضیه و استاد شجریان آن را اجرا کرده اند. اما به شخصه این تصنیف را با صدای "شهیدی" بیشتر می پسندم. لینک هر سه اجرا را میگذارم تا اگر خواستید دانلود کنید.
8 نظرات:
زيباتر از هميشه ..
بنفشه باز این قالب بلاگت رو چیکارش کردی؟ با هیچ مرورگری نمیتونم برات کامنت بذارم . الان دارم با کروم امتحان میکنم . نه اینترنت اکسپلورر و نه فایرفاکس و نه اوپرا هیچ کدوم نشد . این هم نمیدونم پست شه یا نه
با درود و سپاس فراوان : شهرام
شهرام جان مشکل از قالب نیست، مشکل از فیلترینگ هست، اگر با فیلتر شکن آمده باشی نمی تونی هیچ پیغامی بزاری
خوب خوب خیلی خوب ادامه ادامه ادامه....
شعر دلنواز و زیبایی بود بنفشه جان ، صدای شهیدی واقعا زیباست
من از یک چیز می ترسم
از اینکه در ته فرسودگی هایی که می پوسند
دچار ازدحام خاطراتی کهنه
هجوم لشگر (( من چه ساده بودم )) ها شویم
یا
از اینکه بگویی یا بگویم از میان حرف هامان ابتدایی نیست
تنها هرچه می گوییم از سمت نهایت ها ست
باز دوباره سلام
زمان وقتی برای گفتن بسیار در دل های من یا تو
زمین جایی برای ما شدن ها نیست
بیا تنها فقط تنهایی ات را باز گو
( کمی آهسته تر تا خوب دریابم )
که تقسیم میان ما فقط از جنس تنهایی ست
بهار تازه نزدیک است
کمی باور فقط باید
@هومن
مرسی آقا، از اینهمه تشویق، ادامه میدهیم، شما هم بدنیست یک وبلاگی برای خودت دست و پا کنی
@بابک"
چه زیبا نوشته ای، بهار نزدیک است من هم آن را حس میکنم، فقط باید کمی صبر داشت
قلم و كاغذ هاي سفيد گاهي وقت ها بهترين غمگسار و سنگ صبور ما آدم ها مي شه .
میشه لطفا بیشتر از این کارا بکنین خانوم ؟
بسی لذیذ بود این یه تیکه از اون انبوه
ارسال یک نظر