انرژی هسته ای حق مسلم ماست!!!

بالاخره، کاسه صبر محمد البرادعی هم که روزهای آخر ریاستش بر آژانس بین المللی انرژی اتمی را پشت سر میگذارد و بعد از آنهمه سیاست یک بام و دو هوائی که در قبال پرونده هسته ای ایران در پیش گرفته بود، به سر آمد و صریح ترین موضعش را در قبال برنامه هسته ای ایران اعلام کرد، اینکه: آژانس با ایران به بن بست رسیده است.
شورای حکام آژانس بین المللی هم بی کار ننشست و علیه ایران قطعنامه ای را صادر کرد. در تصویب این قطعنامه از سی و پنج عضو شورای حکام، 25 کشور رای موافق دادند (روسیه و چین هم بعله). سه کشور دوست و هم پیمان ونزوئلا (همون برادر چاوز خودمون)، مالزی و کوبا رأی مخالف دادند و کشورهای مصر و پاکستان و آفریقای جنوبی و ترکیه و برزیل، همون برزیلی که چند روز پیش احمدی نژاد کلی خرج کرد و به آن سفر کرد تا به دنیا نشون بده ایران چه بُر وبیائی با کشورهای امریکای لاتین داره، به این قطعنامه رأی ممتنع دادند. به موجب این قطعنامه ایران باید بی درنگ ساخت تأسیسات غنی سازی قم را متوقف کند اما از آنجائی که انرژی هسته ای حق مسلم ماست، آقای سلطانیه، سفیر ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی بعد از صدور قطعنامه اعلام کرد که: نه قطعنامه های شورای حکام و نه قطعنامه های شورای امنیت، نه تحریم ها و نه اقدام نظامی!!!! نمی تواند فعالیت های صلح آمیز هسته ای ایران را متوقف کند....... اما این سوال پیش میاد که داشتن انرژی هسته ای قراره به چه قیمتی و با چه هزینه ای به دست بیاد و این هزینه قراره توسط چه کسانی (مردم؟؟؟؟) پرداخت بشه،

ما همه عاطفه هستیم.

درحالي كه هر روز اخبار صدور احكام سنگين عليه فعالان سياسي تمام صفحات وب‌سايت‌ها را پر مي‌كند. يك خبر، يك محكوميت، روز سه شنبه 4 آذرماه، در ميان تمامي اخبار، منتشر شد و گم شد.

خبر 4 سال محكوميت دختري كه نه نامي بزرگ داشت و نه منصبي. قاضي دادگاه هم در جواب اعتراضش كه گفته بود، چرا سايرين را بعد از صدور حكم با قرار وثيقه آ‍زاد مي‌كنيد و من را نه، به او گفته بود كه " خودش را با آن‌ها مقايسه نكند." و عاطفه مقايسه نكرد،‌ نه با آن‌ها و نه با هيچ كس ديگر. اما آن‌جا كه صحبت از زنداني كشيدن و حبس به ميان مي‌آيد. عاطفه، هم‌پاي همان كساني حكم مي‌گيرد كه نبايد خودش را با آن‌ها مقايسه كند.

عاطفه نبوي، اولين زني است كه به دليل اعتراضات پس از انتخابات حكم محكوميت دريافت كرده است. آن‌هم تنها به دليل شركت در تظاهرات 25 خرداد. تظاهراتي كه خيلي از ما در آن شركت كرده‌ايم و از اين لحاظ هم جرم عاطفه‌ايم. اما حالا ما در خانه‌هايمان نشسته‌ايم و عاطفه بايد براي همه آن 3 ميليون نفري كه ‌آن روز در خيابان حضور داشتند، در زندان بماند. 4 سال.

كمپين " من عاطفه‌ام" از آن رو توسط جمعي از فعالان مدني تشكيل شده، تا توجه افكار عمومي و نهادهاي بين المللي را به حكم غيرعادلانه صادر شده عليه عاطفه نبوي جلب كند.از اين رو، ما در اولين فراخوان خود از همه كساني كه در اعتراضات پس از انتخابات و به خصوص در تظاهرات 25 خردادماه شركت كرده‌اند، مي‌خواهيم با نوشتن چند خط، براي عاطفه و براي دستگاه قضايي، بگويند كه ما هم‌جرم عاطفه هستيم و اگر قرار است او زنداني شود، بايد همه ما به جرمي مشترك زنداني شويم.عاطفه نبوي در زندان است و نامش در هياهوي اين همه خبر بازداشت و زندان گم شده است. اين دختر 28 ساله، بايد 4 سال در زندان بماند. براي يك روز حضور در خيابان. يك روز اعتراض. ما مي‌خواهيم بگوييم كه مانند او فكر مي‌كنيم. كه همه ما عاطفه هستيم. كه بايد همه ما را زنداني كنند.

پی نوشت: گروهی از دوستان و فعالان مدنی "کمپینی " راه انداخته اند در حمایت از عاطفه، جرم عاطفه شرکت در راهپیمائی میلیونی بیست و پنج خرداد است. اگر این جرم است ،بسیاریمان در این جرم شریکیم. از این طریق و از این وبلاگ اعتراض خودم را به این حکم و سایر احکام سنگینی که برای بسیاری از دستگیر شدگان وقایع بعد از انتخابات صادر شده است، اعلام میکنم . به امید آزادی هرچه زودتر عاطفه و تمامی زندانیان سیاسی .

بیست و پنج نوامبر، روزجهانی مبارزه با خشونت علیه زنان

از سال 1981 میلادی، 25 نوامبر(چهارم یا پنجم آذر) روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نامگذاری شده است. علت این نامگذاری، قتل وحشیانه خواهران میرابال، از فعالین سیاسی جمهوری دومینیکن بوده که درآن زمان علیه دیکتاتوری" رافائل تراجیلو" به مبارزه برخاستند و در 25 نوامبر 1960 به صورت وحشیانه ای به قتل رسیدند و امروز به آنها "پروانه های فراموش نشدنی" لقب داده اند.
در 17 دسامبر 1999، مجمع عمومی سازمان ملل قطع نامه ای را صادر کرد و روز 25 نوامبر به عنوان "روز مبارزه با خشونت علیه زنان" معرفی شد.
در ماده 1 این قطعنامه " خشونت علیه زنان" اینگونه تعریف شده:
  • هر عمل خشونت آمیز براساس جنسیت که به آسیب یا رنجاندن جسمی، جنسی یا روانی زنان منجر شود یا احتمال می رود که منجرگردد. از جمله تهدیدات یا اعمال مشابه، اجبار یا محروم کردن مستبدانه زنان از آزادی، چه در منظر عموم یا در خلوت زندگی خصوصی انجام شود.
این قطعنامه دارای 6 ماده کلی است که اشاره به تمامی آنها در حوصله این متن نمیگنجد، اما نسخه pdf آن برگرفته از مرکز اطلاعات سازمان ملل متحد- تهران را می توانید از اینجا دانلود کنید.به نظرم تمامی زنان می بایست، حداقل برای یکبار هم که شده متن این قطعنامه را به دقت بخوانند تا تعریف مشخصی از خشونت و محدوده این خشونت ها به دست بیاورند. بسیاری از خشونت هائی که چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور علیه زنان صورت می گیرد، به عدم آشنائی آنها از حقوق ای که دارند، بر میگردد. هرچند نمی توان منکر این واقعیت تلخ شد که در ایران و کشورهائی که ساختار مشابه حکومتی ، نظیر ایران را دارا هستند، صرفنظر از ریشه های اجتماعی و فرهنگی، نبوده "قوانین بازدارنده و پیشگیرانه" در این قبیل حکومتها و چه بسا وجود قوانین و نگاه " ضد زن ، در بطن قوانین حکومتی" زمینه را برای رشد و گسترش خشونت علیه زنان ، بیشتر از سایر کشورها فراهم ساخته است.

کاش مسئولین امر به جای مقابله با هرگونه فعالیت های ِ برابرخواهانه زنان در بطن جامعه و احضار و بازداشت بسیاری از فعالین حقوق زنان، با اصلاح قوانین ناعادلانه که فعالین حقوق زنان در ایران سالهاست به وجود اینگونه قوانین تبعیض آمیز اعتراض داشته اند و دارند، گامی را درجهت خشونت زدائی علیه زنان بردارند، تا از این پس کمتر شاهد فجایع تکان دهنده ای نظیر حوادث پیش آمده در " لواسان و قیامدشت علیه زنان" باشیم.

در این باره:
>>16 روز مبارزه جهانی برای حذف خشونت علیه زنان

>>روايتي ديگر از حمله به كارگاه خرم آباد: با تحميل هر هزينه ، مقاوم تر می شویم /جلوه جواهري

>>حکایت فرار مرغی در جامعه خروس سالار





به هر هزینه ای تن میدهیم


دیروز سایت " کلمه " دومین مصاحبه اینترنتی میرحسین موسوی را منتشر کرد. کل صحبت ها حول دو محور " سیزده آبان و چگونگی برخورد با مردم" و " لایحه هدفمند کردن یارانه ها " می گشت. اما نکته مهم برای من به شخصه نوع ادبیات غیرغرض ورزانه ای بود که مهندس موسوی در بیان انتقاداتش به لایحه هدفمند کردن یارانه ها داشت. موسوی با همان متانت همیشگی نقد خودش را در ارتباط با این طرح و عواقبی که می تواند به دنبال داشته باشد، مطرح کرد. آنجائی که مهندس موسوی نگرانی خودش را در ارتباط با اجرای این طرح بیان میدارد و می گوید: یقیناً این اقدام اثرش را بر روی زندگی مردم خواهد گذاشت و ذائقه مردم تلخ خواهد شد و ممکن است شاهد مشکلات اساسی امنیتی اجتماعی و اقتصادی در کشور، درسطح روستاها و مردم مستضعف جامعه و درسطح تولید باشیم.
یا این جمله که: ...اگر با این منطق به مسأله هدفمند کردن یارانه ها نگاه کنیم باید به این سمت میل کنیم که پیوند ارگانیک بین اقتصاد داخلی و اقتصاد جهانی ایجاد کنیم. درچنین حالتی انتظار است اگر قیمت حامل های انرژی برخی کالا ها و خدمات را افزایش دهیم آیا بقیه بخش های اقتصاد خود را متأثر از اقتصاد بین الملل و قیمت جهانی می کنیم؟ می توان این سوال را مطرح کرد که آیا حاضر هستیم اتومبیل تولید داخل را به قیمت خارج بفروشیم یا حقوق کارگران را براساس قیمت بین المللی پرداخت کنیم و میانگین قیمت های داخل را براین اساس تنظیم کنیم؟

به هرحال من اگر جای دولتمردان بودم و اگر سرسوزنی دلم به حال این آب و خاک می سوخت، حتماً موارد انتقادی مهندس موسوی را مدنظر قرار میدادم. هرچند نگاه کاملاً سیاسی و غرض ورزانه دولت فعلی به تمامی مقوله ها- نمونه اخیرش مترو و مشکلاتی که این روزها گریبان مردمی را گرفته است که ادعای خدمت رسانی به آنها را دارند- نشان میدهد، گوش شنوائی برای شنیدن کوچکترین انتقادی هرچند منطقی وجود ندارد.

در این باره:
متن کامل مصاحبه را می توانید ازاینجا ببینید.
نسخه بلوتوث مصاحبه را از اینجا دانلود کنید.

گریه را به مستی بهانه کردم


دیدی، این روزهای ِ بدون حضور ِ"تو" هم میگذرند؟؟
آن هم، با این شتاب
که پاهای ِ خسته ام را توان رسیدن به آن نیست.
صادقانه بگویمت
ای که سایه حضورت این روزها
همچنان سنگین است بر روزگار بودنم
می ترسم.
می ترسم
از این همه فاصله که دهان بازکرده
از "من" تا " تو" ، که تمام منی
می ترسم
می ترسم
روزگاری بیاید
که " من"، همین منی که این روزها اینگونه بی قرارم برای بودنت
درآن روزگار
برای ِ پیدا کردن خطی، خبری
حتی ردپائی از بودنت در روزگاری که دیگر تمام شده است
تمام خاطرات گذشته را بگردم
و هی بگردم
و هیچ نیابمت!!!

پی نوشت: این نوشته از آن نوشته هائی ست که تنها تلنگر و اشاره ای برایشان کافی است تا نقش ببندند بر صفحات کاغذ؛ کاغذهائی که این روزها هی سیاه میشوند و خط می خورند از انبوه کلماتی که مغزم را پر کرده اند.

پی نوشت دو: الان درست یادم نیست، اما تو فیلم "کاغذ بی خط" یه دیالوگی بود که میگفت: نوشتن مثل زائیدن می مونه، اول درد شروع میشه، بعد نوبت زائیدن ِ که همون نوشتنه و بعد هم خلاص.

پی نوشت: تیتر نوشته از تصنیف بی نظیر" گریه را به مستی ..." انتخاب شده، تصنیفی که عارف قزوینی آن را سروده است و بزرگانی نظیر شهیدی، مرضیه و استاد شجریان آن را اجرا کرده اند. اما به شخصه این تصنیف را با صدای "شهیدی" بیشتر می پسندم. لینک هر سه اجرا را میگذارم تا اگر خواستید دانلود کنید.

قضاوت با شما!!!


امروز در پستی که برای روز قدس و حضور میلیونی جنبش سبزها نوشته بودم، کامنتی دریافت کردم . قبل از هر چیز بگم که نظر آن دوست محترم که صلاح ندونسته نام و نشانی از خودش به جای بگذاره و نظرش رو تحت عنوان " ناشناس" بیان کرده ، کاملاً محترم است و اصولاً این جنبش سبزها نیستند که اعتقاد به ایجاد" تک صدائی" در جامعه دارند و این که برای بقا ی خود می بایست هرگونه صدا و نظر مخالف را به هرشیوه و به هرطریقی که ممکن است، خاموش کرد.
اما این آقا یا خانوم محترم در کامنت خود اعداد و ارقامی را به عنوان دستمزد و اجرت ِما که به زعم او، اجیر شده دست امریکا و انگلیس هستیم!!!!!!! ذکر کرده که حیفم آمد بقیه خوانندگان این وبلاگ از آن بی نصیب بمانند. این دوست ناشناس در کامنت خود نوشته است:
  • نظام مردمی جمهوری اسلامی ایران با حد اکثر سرعت به پیش می رود با این کودتای سبز آمریکایی انگلیسی انجمن پادشاهی نمی توانید جلو پیشرفت نظام مردمی جمهوری اسلامی ایران را بگیرید شاید کمی از سرعت آن کاسته شود × اوباما بودجه 55 میلیون دلاری پنتاگون برای جنگ نرم ( شرکت در تجمع غیر قانونی اخلال در نظم اقدام علیه امنیت نظام توهین به مسئولان) علیه نظام مردمی جمهوری اسلامی ایران را امضا کرد × اجرت خیانت مزدوران چگونه پرداخت می شود ؟ دلار تومان ریال ساعتی روزانه هفته ای ماهیانه فصلی سالیانه
قضاوت بماند با خوانندگان این وبلاگ

زنان متهمانی که همواره خودقربانی اند!!

در روز 16 آبان، خبرگزاری ایسنا در خبری اعلام کرد که سه روز قبل (سیزدهم آبان)، زمانی که گشت نیروی انتظامی قیامدشت حین گشت زنی در منطقه استحفاظی بوده، به سه خودرو که کنار جاده توقف کرده بودند مظنون شده و با ورود مأموران به صحنه مشخص شد که شش نفر در حال تجاوز به یک زن در داخل خودرو هستند. قربانی زنی 32 ساله و خانه دار است که در ساعت 7 شب درحال رفتن به سمت خانه خود در حوالی خیابان خاوران، توسط راننده یک پراید که چاقو به دست داشته ربوده و به منطقه ای در قیامدشت برده شده و با ملحق شدن سه مرد دیگر، در کنار جاده خاکی در داخل اتومبیل مورد تجاوز قراگرفته است. ( متن کامل خبر را از اینجا بخوانید.)
  • این فاجعه در روز سیزدهم آبان، در منطقه ای در جنوب تهران و در کنار یک جاده خاکی اتفاق افتاده است. در همان روزی که میدان هفت تیر تهران، به لحاظ حجم حضور نیروهای انتظامی-امنیتی شبیه به پادگان شده بود . نیروهائی که بسیج شده بودند برای سرکوبی مردمی که قرار بود در روز سیزدهم آبان راهپیمائی مسالمت آمیزی داشته باشند!!!
  • دوسه سالی است که طرح امنیت اجتماعی و دستگیری اراذل و اوباش (آنهم در آن سطح گسترده و اعمال خشونت های بی سابقه و انتشار تصاویری از چگونگی دستگیری آنها، که منجر به اعتراضات گسترده فعالان حقوق بشر نیز شد) توسط دولت و نیروی انتظامی مطرح شده است. اراذل و اوباشی که در زندانهائی نظیر کهریزک نگهداری می شدند. سوالی که با شنیدن این خبر مطرح می گردد این است که طرح امنیت اجتماعی که انقدر از آن دم زده میشود توانسته است از حجم جنایت های اینچنینی که آمارشان هم متأسفانه کم نیست، بکاهد؟
  • در طرح امنیت اجتماعی، متهمان ردیف اول همیشه زنان بوده و هستند. زنانی که خود همواره قربانیان اصلی خشونت های اجتماعی بوده اند. در همان روزها که بحث برخورد با اراذل و اوباش توسط نیروی انتظامی مطرح بود، شبکه سوم سیما مستندی را پخش کرد در ارتباط با دختران و زنانی که مورد تجاوز و آزار و اذیت قرار گرفته بودند، در آن برنامه به اصطلاح تربیتی که قرار بود به ریشه یابی و چرائی وقوع همچین جرائمی بپردازد، باز هم نوک پیکان اتهام به سوی زنان ِقربانی بود اینکه نوع پوشش و حضور این زنان در جامعه "هوس انگیز و اغواکننده" بوده است و موجب تحریک "مردان" شده اند!!!

به هرحال تازمانیکه مسئولین حکومتی به جای ریشه یابی و حل کردن مسائل، به تزریق مسکن ها و یا پاک کردن صورت مسئله ها می پردازند، می بایست شاهد وقوع همچین جنایت هائی در این سطح - آنهم در کنار یک جاده در کلان شهری مثل تهران و در ملاء عام- باشیم.

در این ارتباط:
>>تجاوز به يك زن در كنار جاده‌اي حوالي قيامدشت /شش متهم بازداشت شدند.

>>واكنش برادران لاريجاني به جنايت قيامدشت* /برخورد قاطع با متجاوزان و متعرضان به امنيت و نواميس مردم

>>بررسي صحنه يک جرم

آوازهائی از باغ اسرار

این روزها بیش از گذشته برای رسیدن به آرامش و کاستن از اضطراب و دلواپسی های هرروزه ام به موسیقی، این جادو که وقتی به آن دل می سپاری چُنان مسخ ات می کند که می توانی زمان و مکان را از یاد ببری.، پناه می برم. جدا از دلبستگی که به موسیقی سنتی مان دارم،همواره " موسیقی بدون کلام" را بر دیگر انواع آن ترجیح میدهم. secret Garden یا همان باغ اسرار از گروههای محبوبی است که می توانم ساعتها بدون هیچ دلزدگی به کارهای دلنشینشان دل بسپارم.
این گروه موسیقی که گروهی ایرلندی- نروژی است در سال 1995 تشکیل شده است. اعضای اصلی آن فیونولاشری (نوازنده ایرلندی ویولن) و رالف لاولند (آهنگساز نروژی و نوازنده پیانو و کیبورد) می باشند.
nocturne اولین قطعه ای است که توسط این گروه اجرا شد و نظر بسیاری را به این گروه تازه تأسیس جلب کرد.
این قطعه را از اینجا دانلود کنید.
همچنین قطعه Song from a secret garden را که خودم بسیار دوست دارم رامی توانید از اینجا دانلود کنید.

پی نوشت: لیست آلبوم های این گروه را می توانید از این لینک ببینید.

قرار، این نبود.........

ویدئو کلیپی که مشاهده می کنید، با عنوان "قرار، این نبود" را موج سبزآزادی بر روی سایت خود قرار داده است. از آنجائیکه این سایت و بسیاری دیگر از سایتهائی که این کلیپ را بارگزاری کرده اند فیلتر می باشند، بهتر دیدم آن را برروی وبلاگ" آبی" در آدرس جدید که فعلاً فیلتر نیست، قرار دهم تا دوستانی که دسترسی به فیلتر شکن ندارند هم بتوانند آن را مشاهده کنند.

مطمئناً دیدن این ویدئوکلیپ می تواند پاسخگوی بسیاری از سوال های امروزمان باشد. این که جرم میردامادی و دیگر اعضای جبهه مشارکت و بسیاری از دیگر اصلاح طلبان چه بوده است که نزدیک به پنج ماه است در زندان به سر می برند و اینگونه تحت فشار قرار گرفته اند. در این کلیپ قسمتهائی از سخنرانی" محسن میردامادی" را در یازدهمین کنگره جبهه مشارکت ایران اسلامی که آذرماه 1387 برگزار شده است، مشاهده میکنید.

پی نوشت: برای دیدن این کلیپ از فایرفاکس یا اپرا استفاده کنید.

پی نوشت دو: برای دریافت این کلیپ در نسخه بلوتوث اینجا کلیک کنید.(لینک اصلاح شد.)

وداع


امروز به خاک سپردیمش. مادربزرگ را می گویم. همان که سهمی از خاطرات کودکی ام بود. صورتش آرام بود و بدون درد. بعداز آن همه دردی که کشیده بود. آن مرض لعنتی که بند بند وجودش را به بند کشیده بود. امروز به خاک سپردیمش، کنار پدربزرگ که دیگر نیست. کنار مسعود که باور کرده ای نبودنش را......مادربزرگ هم خاطره شد، روحش شاد.

پی نوشت: این روزها " آبی" برایم حکم دفترچه خاطراتی را پیدا کرده است که مدام برای ثبت لحظه هایت به آن پناه می بری. نمیدانم چرا؟ قبل تر از اینها اگر بود، شاید، این نوشته و بسیاری از نوشته های دیگر را نمیگذاشتم، اما این روزها رها شده ام در نوشتن.

پی نوشت دو: برخی آهنگ ها شبیه روزهایت می مانند یا شاید روزهایت شبیه به آن شده است. مثل این قطعه از موسیقی فیلم بابا عزیز و صدای کمانچه ای که شبیه به این روزهاست. (نام قطعه ایشتار است.)

برای سبزترین پدر دنیا و تمامی آنها که این روزها از دیدن عزیزانشان محرومند!

در گیرودار شنیدن خبرهای ریز و درشت بدی که گویا این روزها خوراک هرروزه مان شده است. تولد" فرنیک" دخترک نورسیده " حنیف مزروعی" که نمیدانم به کدامین گناه و براساس کدام قانون مهرورزی حتی از به آغوش کشیدن و نوازش کردن نوگل زندگی اش هم محروم است، سبزترین خبری بود که در روز ِ سبز سیزده آبان شنیدم. ....تولد سبزترین دختر ایران زمین را به سبزترین پدر و مادر دنیا تبریک میگم، به امید آنکه سهم " فرنیک و فرنیک های مان " زیستن در ایرانی آزاد باشد و سبز ..........هرکودکی که به دنیا می آید حامل برات امیدی است که شاید نجات بشریت به دست او باشد (تاگور)

پی نوشت: می خواستم عکسی از این دختر کوچولو رو در این پست بزارم، اما بدون اجازه آقای پدر صلاح ندونستم. حنیف مزروعی که به خاطر پایبندی به آرمانها و تعهداتش حتی در لحظه تولد دخترکش هم نتوانست در کنار او و همسرش باشد، خانه مجازی را برای دخترک نورسیده اش ساخته است به نام " فرنیک". برای گفتن تبریک و دیدن عکس های سبزترین دخترک ایران زمین می توانید به وبلاگ " فرنیک" سر بزنید.

* برآی ای آفتاب صبح امید

چهار ماه و نیم سرکوب، چهار ماه و نیم خشونت، آنهم در حق مردمی که مسالمت آمیز و به دور از هرگونه خشونتی در مدنی ترین شکل ممکن اجتماعات و اعتراضات خود را برگزار میکنند برای مطالبه حقوق به حق و کاملاً مدنی خود که توسط حکومت نادیده گرفته شده است!!!
اما، خشونتی که امروز حکومت و حکومتمردان از خود نشان دادند، برهنه بود، برهنه و زشت تر از تمام خشونت ها و سرکوبهائی که در چهار ماه گذشته دیده ایم. تعداد نیروهائی که برای سرکوبی مردم بسیج شده بود آنهم با انواع و اقسام ادوات سرکوبگرانه، برای یک جنگ تمام عیار کافی بود.
امروز تأسف خوردم از اینکه دیدم دو گروه از مردم سرزمین مان، دو گروه هم وطن، هم زبان ، که خط فکری، ایدئولوژی و نگاه متفاوت نسبت به هم دارند- که در هر کجای دیگر این دنیا و در هرکشوردیگری، وجود گروه ها و دسته های فکری متفاوت اجتناب ناپذیر است- را اینطور به جان هم انداخته اند. امروز اشک ریختم وقتی چشمان اشکبار و سرخ شده و گاز اشک آور خورده و سرودست های خونین خواهران و برادران هم زبانم را از هر دوگروه ، چه فرق می کند که به کدام دسته و گروه تعلق داشتند را نظاره گر بودم... امروز با دیدن هم وطنهائی که در مقابل هم همچون دشمنان قسم خورده صف آرائی کرده بودند و برای هم خط و نشان میکشیدند، مدام از خود می پرسیدم: ماندن و حکم راندن حضرات قرار است به چه قیمتی و با چه هزینه ای پرداخت شود؟

* مصرعی از غزلیات حضرت حافظ

پی نوشت: امروز در میدان هفت تیر سر خیابان قائم مقام، وقتی طبق معمول برای متفرق کردن مردم از گاز اشک آور استفاده کردند. یکی دو تا سرباز که باتوم به دست داشتند با چمشانی سرخ شده از گازاشک آوری که خورده بودند، قاطی مردم داشتند غرغر میکردند که بیچاره ما سربازها چه گناهی کردیم باید از هردو طرف کتک بخوریم. همون موقع یکی دو تا جوون که چشماشون حسابی قرمز شده بود و برای خلاص شدن ازگاز اشک آور سیگار روشن کرده بودند ، دود سیگارشون رو فوت کردند تو صورت سربازها و گفتند: نترس داداش ما اهل زدن نیستیم، بیا این سیگار رو بگیر به رفیقت هم بده، دیگه نمیزاره چشمات بسوزه.......

پائیز آمد و ما همچنان سبزیم!

آسمانی ابری و غبارآلود، کوچه ها و خیابان هائی باران زده، شهری که دیگر حال و هوای پائیزی پیدا کرده است و مردمانی که ،...همچنان سبزند. مردمانی که قرار است، فردا در سیزدهمین روز از آبان ماه یکهزار و سیصد وهشتاد و هشت، دیگربار دستان سبزشان را به هم بفشارند و خواسته های به حق شان را با فریادهای سبزشان به گوش کسانیکه این روزها گوئی خیال شنیدن ندارند، برسانند. اینکه این جنبش باوجود تمامی تهدید هایی که شده است، علیرغم تمامی هزینه هائی که پرداخته و آماده است که بپردازد، همچنان به اعتراضات مسالمت آمیز و به دور از خشونت خود تا رسیدن به خواسته های به حق ی که دارد که همان "آزادی و دموکراسی " است، ادامه خواهد داد...........فردا را فقط من و تو خواهیم ساخت.باورکن!

و اینک آزادی!!

چه کیفی میده صبح جمعه ات، با خبر آزادی " محمد قوچانی" بعد از 131 روز اسارت شروع بشه و امروز ِ ت که یک روز خسته کننده و تکراری بود مثل مابقی روزهای دیگه هفته، که از اول صبح هم نمیدونی چه مرگت بود که اصلاً حال و حوصله خودت و هیچ کس رو هم نداشتی، با خبر آزادی " هنگامه شهیدی" رنگ و روئی دیگه ای به خودش بگیره، و تموم بشه........خدا زیاد کنه از این دست خبرها رو که حال من یکی رو حسابی می تونه زیر و رو کنه.

پی نوشت یک: این نوشته از محمد مصطفائی وکیل هنگامه شهیدی رو در وصف شجاعت و جسارت او بخونید.(لینک)

پی نوشت دو: نمیدونم این روزا من زیادی رو موده نوشتنم یا اینکه از بس خبرهای رنگ و وارنگ زیاده، آدم می افته رو موده نوشتن؟

لبخند یک فرشته



میگند این نوزاد دوست داشتنی برنده زیباترین "لبخند در جهان" شده است. دروغ و راستش گردن گروهی که این تصویر رو به صورت ایمیل برایم فرستاده اند....اما من که به شخصه برای چند دقیقه محو تماشای نگاه زیبا و لبخند شیرین این فرشته کوچولو شدم
.