زنان کارخانه ای


شماره اول "ماهنامه زنان امروز" یه بخشی داره به نامه پوشه که روایت مستندی هست از زندگی زنان شاغل در ایران. مصاحبه با زن هایی که به عنوان کارشناس و سرپرست و یا کارگر ساده در شرکت دامپروری زرین هیو آبیک کار می کنند. (نسل امروز زنان شاغل). و مصاحبه با حسین رضایی مدیر سی و چهارساله این شرکت که وقتی ازش پرسیده میشه دلیل استخدام زن ها در این شغل ها و محیط کاری سنتی و مردانه دامداری ها چی بوده. میگه: باید از این فضای جنسیت زده رها شویم.

در یه بخش دیگه این پرونده گفت و گوهای خوندنی با زنان شاغل دیروز که در کارخانه ی چیت ری و کارخانه های ریسندگی و بافندگی اصفهان به عنوان کارگر مشغول به کار بودند اورده شده. زن هایی که به خاطر عدم پذیرش کار خارج از خونه زن ها در اون زمان، برای تحقیر کردن بهشون لقب "زن های کارخانه ای" داده بودند. 

اما شاید تلخ ترین بخش این پرونده مربوط بشه به زنانی که در خونه و به طور غیررسمی مشغول به کار هستند. مرضیه یکی از این زن هاست که "کارگاه خانگی قندشکنی" راه انداخته. وقتی ازش پرسیده میشه چند ساعت در روز قند خرد می کنی مرضیه می گه:. "از صبح ساعت هشت بعد از اینکه بچه ها می روند سرکار تا ظهر که ناهار بخوریم و از آن موقع تا هفت و هشت شب که باید شام بپزم و کارهای دیگر را انجام بدهم" ."خوبی اش این است که کار توی خانه است. بچه ها کمک می کنند و به کارها هم می رسم."  مرضیه ادامه میده: " ما از کیسه ای هزارتومان شروع کردیم. حالا تا کیسه ای پنج هزار تومان هم میگیریم" منظورش از کیسه، گونی های پنجاه کیلویی کله قند است." هفته ای هشت نه تا کیسه می شود. البته شب ها بچه ها و علی آقا هم کمک می کنند. پولش هرچی نباشد کمک خرج که هست." این دقیقا همان اصطلاحی است که در بازار کار غیررسمی می تواند عامل اصلی وادار کردن نیروی کار به پذیرش شرایط کار شود.

همکار اصلی مرضیه دخترش، سمیه چهارده ساله است که حق ندارد مثل پسرها برای کار بیرون از خانه برود. او فقط برای درس خواندن به کلاس های یکی از سازمان های غیردولتی آموزش کودکان می رود، آن هم وقت هایی که پدرش کج خلقی نمی کند و مانع نمی شود.


آخر گفت و گو هم مرضیه می گه" اینجا همه از این کارها دارند. همسایه مان کارش سبزی است. سبزی دردسر دارد. هم شستن دارد که خودش مکافاتی است. مخصوصا در زمستان ها و فصل سرما"...

1 نظرات:

ننوي كهنه گفت...

هيچ چيز غمگين تر از بچه هايي كه ناچارن كار بكنن نيست. يادمه توي اون ويدئويي كه به مناسبت سال نو توي گوگل پلاس شير كردي و با ادم ها سر پل تجريش مصاحبه مي كرد، وسط هاي ويدئو از دختري مي پرسيد، چي دوست داري عيدي بگيري؟ جواب داد: لباس. در صحنه اي بعد در پس زمينه مصاحبه با شخصي ديگر، دخترك كنار گذر نشسته بود و فال مي فروخت.

ارسال یک نظر