خونه تکونی


یه تعداد مجله «فیلم» که تعدادشون کم هم نیست از سال های خیلی قبل(دوران دانشجویی)،  اون سال ها که خوره خریدن روزنامه ها و مجله ها رو داشتم و همه شماره هاشون رو می خریدم و با ولع می خوندم، امروز برام به جا مونده. هرسال موقع خونه تکونی مجله های فیلم رو در میارم و با وسواس روشون رو دستمال می کشم. گاهی هم حین تمیز کردنشون غرق میشم در مصاحبه ای، نوشته ای، مطلبی و چهره ای. فیلم هایی که برام یک دنیا خاطره اند. آدمایی که دیگه نیستند. چهره هایی که امروز دیگه طراوت و جوانی توی این مجله ها رو ندارند و میشه رد گذر زمان رو توی چین و چروک صورت و سفیدی موهاشون احساس کرد.

مامان هم هر سال موقع تمیز کردن شون، ازم می پرسه: آخه این همه مجله رو برای چی الکی نگه داشتی؟ می خوای چی کارشون کنی؟  و من هم هر سال برای این سوال جوابی ندارم و خودم هم نمیدونم برای چی این همه مجله رو نگه داشتم. انگار که این مجله ها برام حکم یه گنجینه به جا مونده از گذشته ای رو دارند که این روزا خیلی وقت ها دلم براش تنگ میشه. برای لحظه لحظه اش. برای آدمایی که یا برام شکل یه خاطره دور پیدا کردند یا اونقدری ازم دورند که شدند یه صدا یا تصویر توی لحظات امروز.

انگار می خوام با ورق زدن گهگاه این مجله ها که دارند بوی کهنگی می گیرند، بعضی از اون لحظات رو بیرون بکشم و دوباره از نو زندگیشون کنم.

نگاهی به نمایش ملکه زیبایی لی نین


نویسنده: مارتین مک دونا
کارگردان: همایون غنی زاده
بازیگران: ویشکا آسایش(موری)/ همایون غنی زاده(مگ)/ سعید چنگیزیان(ریموند) و مهدی کوشکی(پاتو)

در بدو ورود تماشاچیان به سالن اصلی تئاتر شهر با پرده های کشیده روبرو میشوند. گهگاه صدای فریاد مردی از پشت پرده شنیده میشود. به محض کنار رفتن پرده تماشاچی با فضای سراسر سفید، نور تند و لباس های تماما سفید بازیگران که بندهایی از آن آویزان است روبرو میشود. فضایی که از همان اول تداعی کننده تیمارستان و محل نگه داری بیماران روانی است. هرچه نمایش بیشتر جلو میرود، تماشاچی بیشتر بااین فضای به ظاهر ناآشنا خو میگیرد. انسان هایی، به ظاهر عادی که در جامعه زندگی میکنند. کار میکنند. عاشقی می کنند. پیر میشوند  و می میرند. اما این انسان های به ظاهر معمولی، هریک دارای عقده های سرکوب شده و فروخورده اند که بعضا با تلنگری سرباز کرده و نمود بیرونی پیدا می کنند. آدمهایی که می توانند برای اعتراض به زندگی ای که حق خود نمی دانند دست به انتقام بزنند. همدیگر را شکنجه کنند و حتی از بین ببرند.

در نمایش ملکه زیبایی لی نین این عقده های فروخورده با عادت های غیر طبیعی نمایش داده می شوند. 


موری دختر چهل ساله ای که مجبور به مراقبت از مگ مادر هفتاد ساله خود است، دارای وسواس شدید است. مدام در حال سابیدن و شستن کف زمین است. دستکش های ظرفشویی ای که در کل نمایش به جز سکانس پایانی به دست دارد، نمادی از همین وسواس بیمارگونه او است،. دختری که به گفته مگ در طول عمرش فقط دو مرد را در زندگی خود دیده و بقیه زندگی اش صرف مراقبت از مادر پیری شده است که مدام او را تحقیر و به او امر و نهی می کند.

مگ ( همایون غنی زاده) پیرزنی هفتادساله است که دارای مشکل مثانه بوده و باید زود به زود به دستشویی برود و  عادت دارد ظرف دستشویی خود را در سینک ظرفشویی خالی کند. پیرزنی که از ترس از دست دادن دخترش، نامه ها و پیغام های خصوصی او را در آتش می سوزاند. مگ به طرز وسواس گونه ای مدام حرف های خود را تکرار کرده و مدام به دخترش امر و نهی میکند.

ریموند( سعید چنگیزیان) مردی است با عینک ته استکانی و پایی که می لنگد. او وظیفه دارد نامه ها و پیام های عاشقانه پاتو برادرش را به موری برساند. ری علاقه زیادی به دیدن تلویزیون دارد. بلند و با حالت فریادگونه حرف میزند. و دست هایش را به شکل هیستریک مانندی تکان میدهد. در طول نمایش ری راکت تنیسی به دست دارد که نمادی از دوران کودکی اوست. توپ تنیسی که در سالهای کودکی به خانه موری افتاده و موری حاضر به پس دادن آن نشده است.

و در اخر پاتو(مهدی کوشکی) مردی که سالها دل باخته موری بوده و به او لقب ملکه زیبایی لی نین داده است. اما بیست سال از ابراز علاقه به موری سرباز زده است. و وقتی موری در شب معاشقه از او می پرسد چرا در این بیست سال سکوت کرده ای، جواب می دهد شاید برای اینکه باید بیست سال می گذشت تا زمان گفتن آن فرا می رسید. پاتو هم دارای وسواس است. در طول نمایش پاتو را مدام در حال مسواک زدن یا خوردن شست دست می بینیم.  پاتو اغلب مست است و از ترس بوی دهانش مدام مسواک می زند.



در نمایش مکله زیبایی لی نین جامعه بیماری به تصویر کشیده می شود که در آن انسان ها ایزوله و طرد شده اند. انسان هایی که گرفتار روزمره گی هستند و در طول روز همچون آدم آهنی هایی که از قبل برنامه ریزی شده اند کارهای مشخصی را انجام می دهند. نوع راه رفتن، نگاه همیشه رو به جلو و حرکت روی خطوطی مشخص موری، نمادی از همین زندگی روباتیک است. زندگی ای که با بارگشت پاتو به شهر رنگ و شکل جدیدی به خود می گیرد.

غنی زاده خلاقانه توانسته است با طراحی صحنه، طراحی لباس و وسایل موجود در صحنه(آکسسوار) فضای بی روح، سرد و گاه رعب آور زندگی شخصیت های نمایش را به تصویر بکشد. ایده فضای کاملا سفید و خارج نشدن شخصیت های داستان در کل نمایش از  صحنه  که حس سلول و زندانی بودن آنها را تداعی میکند، عالی است. استفاده از صندلی چرخان و نوارهای آویزان از لباس که حکم دست های خیالی را ایفا می کنند، در صحنه معاشقه موری و پاتو بسیار خلاقانه از کار در آمده است.

در کل نمایش ملکه زیبایی لی نین که این روزها در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه می رود، جدا از زمان طولانی آن که می توانست کوتاه تر باشد ارزش دیده شدن دارد. بازی همایون غنی زاده در نقش مگ پیرزن غرغرو عالی است. مهدی کوشکی و سعید چنگیزیان هم به خوبی توانسته اند از عهده نقش خود بر آیند اما به نظرم ویشکا آسایش در اولین نقش آفرینی خود بر صحنه تئاتر بخصوص در هنگام بیان دیالوگ ها موفق نیست و عملا در بسیاری از صحنه ها تماشاگر نمی تواند صدایش را واضح بشنود.



هی فلانی! زندگی شاید همین باشد


این روزها خیلی شلوغم. مدام در حال دویدن و مدام در حال انجام کارهای روزمره ای هستم که هی تکرار میشند و هی تکرار میشند و انگار هیچ وقت تمومی هم ندارند. این شلوغی خیلی هم بد  نیست. اینکه انقدر فکرت مشغول باشه که به گذران بیهوده زندگی و شتاب لحظاتی که قراره عمرت رو تشکیل بدند و بشند کوله باری برای فردا فکر نکنی.

این روزا حال و روزم مثل دونده ای شده که تو یه مسابقه ای شرکت کرده و داره یه نفس می دوه اما رسیدن به خط پایان و اول شدن حتی  ذره ای هم براش اهمیت نداره. این روزا مثل دیوونه ها زیاد می خندم. مدام لبخند میزنم. و مدام سرخوشانه دور باطل زندگی رو دور می زنم.


وضعیت کمدی تراژیکی داره زندگی. و شاید بخش تراژیک تر اون این باشه که میبینی دیگران هم حال و روز بهتری از تو ندارند. انگار همه یه جورایی مبتلا به زندگی شدیم و خلاص!