ادیپوس، پادشاه سرزمین " تب " مرتکب گناه نابخشودنی شده است و برای مجازات خود و به امید بخشوده شدن، هر دو چشم خود را کور کرده است. او که به امید بخشایش و رستگاری چشم به آسمان دارد، روزهای آخر زندگی خود را سپری می کند. اما میراث دار این ارثیه شوم و زندگی محنت بار پدر، آنتیگونه و ایسمنه دو دختر ادیپ می باشند. آنتیگونه دختر بزرگتر، پرستار پدر است و از ایسمنه خواهر کوچکتر که از پدر و زخم های چرکین شده اش می هراسد، مراقبت می کند. در این سرزمین نفرین شده که مردمانش به گناه پادشاه سرزمینشان میسوزند، آنتیگونه، تنها عصاکش پدر است. اما آنتیگونه دراین سرزمین هول و هراس چه می کند؟ نمایشنامه با این جمله از آنتیگونه خطاب به خواهر کوچکش ایسمنه شروع می شود: ایسمنه، خواهرم. مهربان ِ روزهای تیره بختی ام. تیره بختان نمی گریند، برای همیشه با تیره بختی خویش زندگی می کنند.
نامه هایی به تب، برداشتی آزاد از نمایشنامه " ادیپ" نوشته سوفوکل، نمایشنامه نویس یونانی ست که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر به نویسندگی محمد چرمشیر و کارگردانی سیامک احصایی به روی صحنه رفته است. کل نمایش در حقیقت روایت تصویری از نامه ای ست که آنتیگونه برای خواهر کوچکترش ایسمنه نوشته است. حکایت رنج و محنت دختری که هر روز شاهد رنج و عذاب پدر پیر خود است. پدری که به خاطر گناهی که مرتکب شده است رنج می کشد.
شاید به جرات بتوان گفت مهمترین و برجسته ترین نکته نمایش، طراحی عالی و تأثیر گذار صحنه است. برای به تصویر کشیده شدن تیره بختی مردمان تب، کف صحنه با ماسه های طلائی پوشانده شده و رنگ لباس بازیگران هم به جز ادیپ که ردای بلند و سرخی را به تن دارد، همه به رنگ "خاک" انتخاب شده اند. " نامه هایی به تب" نمایش غافل گیر کننده ای نیست و من به شخصه به خاطر حضور نام محمد چرمشیر و سیامک احصایی و عاطفه تهرانی و پانته آ پناهی و فاطمه معتمدآریا انتظار دیدن نمایش متفاوت تری را داشتم. اما " نامه هایی به تب" روایت سطحی از رنج و محنت دختری ست که از پدر گناهکار خود تیمارداری می کند و تنها دلخوشی اش در زندگی " ایسمنه" خواهر کوچکتر خود است.
0 نظرات:
ارسال یک نظر