اعتمادسازی

  • دو روز پیش برای انجام کار بانکی دیگری به یکی از شعب بانک صادرات در مرکز شهر- جایی که به خاطر تراکم واحدهای تجاری و اداری قطعاً کارهای بانکی و مراجعه به آن بخصوص بانک های دولتی در حجم بالا صورت می گیرد- مراجعه کرده بودم. بانک به شدت شلوغ بود. از بین ده یازده باجه ای که در بانک وجود داشت تنها یکی از آنها فعال بود. آقای کارمند در پاسخ غرولند یکی از مراجعه کنندگان گفت که یکی از همکارانش امروز را مرخصی گرفته است و دیگری  وسط روز حالش بد شده و به خانه برگشته است. تقریباً نیم ساعتی در بانک بودم که سر و صداها بالا گرفت و چند نفر از مراجعین به سمت رئیس بانک رفتند که چرا وقت مشتری ها برایتان بی اهمیت است. آقای مدیر که سعی می کرد خونسردی خود را حفظ کند گفت: فکر می کنید من و کارمندانم که مجبور هستیم این حجم بالای کاری را تحمل کنیم از این وضعیت راضی هستیم؟ من هم می دانم تعداد پرسنلم برای همچین شعبه ای با این حجم از مراجعه کنندگان کم است. از بالا هی شعار می دهند " تکریم ارباب رجوع"؛ هی چپ و راست اخطار میدهند که باید به ارباب رجوع احترام گذاشته شود اما با کدام امکانات؟ به مرکز نامه نوشته ام و درخواست پرسنل جدید کرده ام بعد جواب آمده است که از بالا دستور آمده که تا اطلاع ثانوی امکان استخدام هیچ نیروی  جدیدی نیست و باید با همین تعداد پرسنل سر کنیم. آن بالا نشسته اند و هی شعارهای الکی میدهند و این پائین من و شما را این طور روبروی هم قرار داده اند! 
دیدن این حجم از سردرگمی ها و تنش های حاصل از آن که هرروز هم بیشتر و بیشتر می شود این سوال را برایم به وجود آورده  که دولت (در رده های مدیریتی و تصمیم گیری) به عنوان یک مجموعه تا به امروز چه قدر تلاش کرده و چه قدر موفق بوده است که حداقل در بخش اجرایی خود اعتمادسازی داشته باشد و آنها را با سیاست های مدام درحال تغییرش همراه کند؟

0 نظرات:

ارسال یک نظر