* برآی ای آفتاب صبح امید

چهار ماه و نیم سرکوب، چهار ماه و نیم خشونت، آنهم در حق مردمی که مسالمت آمیز و به دور از هرگونه خشونتی در مدنی ترین شکل ممکن اجتماعات و اعتراضات خود را برگزار میکنند برای مطالبه حقوق به حق و کاملاً مدنی خود که توسط حکومت نادیده گرفته شده است!!!
اما، خشونتی که امروز حکومت و حکومتمردان از خود نشان دادند، برهنه بود، برهنه و زشت تر از تمام خشونت ها و سرکوبهائی که در چهار ماه گذشته دیده ایم. تعداد نیروهائی که برای سرکوبی مردم بسیج شده بود آنهم با انواع و اقسام ادوات سرکوبگرانه، برای یک جنگ تمام عیار کافی بود.
امروز تأسف خوردم از اینکه دیدم دو گروه از مردم سرزمین مان، دو گروه هم وطن، هم زبان ، که خط فکری، ایدئولوژی و نگاه متفاوت نسبت به هم دارند- که در هر کجای دیگر این دنیا و در هرکشوردیگری، وجود گروه ها و دسته های فکری متفاوت اجتناب ناپذیر است- را اینطور به جان هم انداخته اند. امروز اشک ریختم وقتی چشمان اشکبار و سرخ شده و گاز اشک آور خورده و سرودست های خونین خواهران و برادران هم زبانم را از هر دوگروه ، چه فرق می کند که به کدام دسته و گروه تعلق داشتند را نظاره گر بودم... امروز با دیدن هم وطنهائی که در مقابل هم همچون دشمنان قسم خورده صف آرائی کرده بودند و برای هم خط و نشان میکشیدند، مدام از خود می پرسیدم: ماندن و حکم راندن حضرات قرار است به چه قیمتی و با چه هزینه ای پرداخت شود؟

* مصرعی از غزلیات حضرت حافظ

پی نوشت: امروز در میدان هفت تیر سر خیابان قائم مقام، وقتی طبق معمول برای متفرق کردن مردم از گاز اشک آور استفاده کردند. یکی دو تا سرباز که باتوم به دست داشتند با چمشانی سرخ شده از گازاشک آوری که خورده بودند، قاطی مردم داشتند غرغر میکردند که بیچاره ما سربازها چه گناهی کردیم باید از هردو طرف کتک بخوریم. همون موقع یکی دو تا جوون که چشماشون حسابی قرمز شده بود و برای خلاص شدن ازگاز اشک آور سیگار روشن کرده بودند ، دود سیگارشون رو فوت کردند تو صورت سربازها و گفتند: نترس داداش ما اهل زدن نیستیم، بیا این سیگار رو بگیر به رفیقت هم بده، دیگه نمیزاره چشمات بسوزه.......

3 نظرات:

نویسنده مهمان گفت...

روزگار غریبی ست نازنین

بابک خرمدین گفت...

امید به روزی که در آن سیاهی نباشد و همه با بوی خوش انسانیت مست شوند

بابک خرمدین گفت...

عجیب دلم گرفت ...

ارسال یک نظر