قبلترها راحتتر مینوشتم.
شاید برای اینکه بیشتر بین مردم بودم. توی مترو. توی اتوبوس. وقت راه رفتن در خیابانهای
پرتردد شهر. اما این روزها هی فاصلهام با آدمهای اطرافم بیشتر و بیشتر میشود.
به خانم مشاور گفتم یکی از دلایل استفاده از وسیله شخصیام این است که بین آدمهای
غریبه در یک اتاقک تنگ احساس خفگی میکنم. خانم مشاور هی دنبال رد پیدای چرایی این
احساس خفگی و میل به تنها ماندنم در کودکی میگردد. و مثل کاشفی که به کشف
بزرگی رسیده باشد بعد از شنیدن خاطراتی از گذشتهام میگوید همین است.دقیقن به
همین دلیل است. اما من در دلم میخندم که حال امروزم ربطی به گذشته ایی به این
دوری ندارد. از این تلاش مذبوحانه برای زندگی کردن خستهام و دیواری که دور خودم کشیدهام
این روزها قطورتر از قبل شده است.
۵ ماه قبل