آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید


امروز عیدقربان مسلمون هاست. روزی که در کشورهای مسلمون تا دلتون بخواد گوسفند و گاو و شتر ذبح میشه. امروز یکی از بزرگترین عیدهای مسلمون هاست. تو این چند روز مراسم حج برگزار میشه و مسلمون ها از گوشه و کنار دنیا کرور کرور پول خرج می کنند.

بی ربط: امروز کنار گوش همین کشورهای مسلمون تو یه کشور مسلمون دیگه فتوای خوردن گوشت سگ و گربه به خاطر فراگیر شدن قحطی و گرسنگی صادر شد. و امروز عده ای هشدار دادند که اگه وضع به همین منوال پیش بره تو همون کشور مسلمون مردم از سر گرسنگی به مرده خواری می افتند. بله همین امروز تو یکی از همین کشورهای مسلمون که نمیدونم عیدقربانی امسال در اون برگزار میشه یا نه.

همین دیگه عید قربان بر همه مسلمون ها و اسلام آورندگان و اونایی که دغدغه اسلام دارند مبارک!!!

پذیرایی ساده


فرصتی نشد که فیلم پذیرایی ساده مانی حقیقی رو هنگام اکران و روی پرده سینما ببینم امروز اما موفق به دیدن فیلم شدم. زمان اکران تماشاگرای فیلم(اونایی که لااقل من باهاشون در مورد فیلم صحبت کردم) دو دسته بودند: کسانیکه فیلم رو خیلی دوست داشتند یا کسانیکه می گفتند با یه فیلم بی سر و ته با پز و افه های روشنفکری روبرو هستی. اما من فیلم رو یه فیلم متوسط می دونم. فیلمی که اوج و فرود زیاد داره. بازی های متوسطی داره. شخصیت هایی که تا آخر فیلم بلاتکلیف میمونند. اما با تمام ضعف هاش یکی دو تا سکانس خوب داره که به نظرم ارزش دیدن دارند.

موضوع فیلم در رابطه با یه زن و مرد با نسبتی نامشخص هست که با انگیزه ای مبهم سعی دارند  دویست کیسه پول رو بین آدمایی که تشخیص میدند نیازمند هستند تقسیم کنند  و برای همین هم دوره افتادند تو کوه و بیابون. جایی از فیلم مرد قصه که انگار شیطان درونش در طول فیلم بیشتر مجال بروز و خودنمایی پیدا می کنه با معلمی روبرو میشه که در حال کندن زمین برای به خاک سپردن جسد دختر یک روزه اش هست. مرد از راه می رسه و شروع می کنه به مسخره کردن معلم که سعی داره با کلنگ زمین یخ زده رو برای کندن قبر آماده کنه. مرد به معلم میگه که حاضره جسد نوزاد رو که از نظر اون دیگه چند کیلو گوشته که باید طعمه سگ ها و گرگ های گرسنه بیابون بشه، ازش بخره. معلم اول با کلنگ مرد رو تهدید می کنه اما بعد از گذشت زمان و دیدن کیسه های پولی که روی هم تلنبار میشند و فقر و نیاز معلم به پولی که مرد بهش پیشنهاد میده تا با اون بتونه بقیه بچه هاش رو از فقر و بدبختی نجات بده سرانجام بر حس پدرانه اش پیروز میشه. معلم کلنگ رو زمین میندازه و جنازه دختر یک روزه اش رو رها می کنه و با کیسه های پول دور میشه. مرد که انگار از این پیروزی خوشحال نیست به کنار جنازه بچه میره و کنارش دراز می کشه. چند سکانس بعد می بینیم که مرد سعی داره برای اینکه جنازه دختربچه طعمه گرگ ها و سگ ها نشه با دست شکسته زمین رو بکنه.


پذیرایی ساده موضوعی تکراری داره؛ این که پول چه قدر می تونه آدم ها رو عوض کنه و آدما به خاطر پول حاضرند تا کجاها پیش برند و چه اصول و ارزش های اخلاقی رو زیر پا بگذارند. و این سوال رو در ذهن مخاطب بوجود میاره که اگر در همچین موقعیتی قرار بگیره چه انتخابی خواهد داشت؟