دیوار کوتاه زنان


شما یادتون نمیاد یه زمان هایی دیدن مسابقه های والیبال در سالن های ورزشی برای زن ها ممنوع نبود. میشد هر وقت تیم محبوبت بازی داشت شال و کلاه کنی و بری بشینی تو سالن مسابقه و پا به پای مردانی که طرف دیگه ای از سالن نشسته بودند . داد بزنی. هورا بکشی. حرص بخوری... تیم محبوب والیبال برای من همیشه پیکان بوده و هست! ( این هست رو دیگه شک دارم ) از قبل ترها که اکثر بچه های تیم ملی بزرگسالان عضو تیم پیکان بودند.محمد ترکاشوند، پیمان اکبری، سعید رضایی، فرهاد ظریف. چه قدر تو سالن های ورزشی برای تک تکشون هورا کشیدم. کل کل کردم وقت بازی های پیکان و صنام... اما از اونجایی که سهم دلخوشی و شادی برای زن های این سرزمین کوتاه تر از اونیه که بشه تصور کرد. خیلی طول نکشید که یه ممنوعیت دیگه به خاطر زن بودنت، به خاطر جنسیتت، اضافه شد به هزار ممنوعیت ریز و درشت دیگه. یکدفعه ورود زن ها به سالن مسابقه های والیبال ممنوع شد. بهانه؟ نامناسب بودن جو ورزشگاه ها.  

بعد از ممنوع شدن ورود زن ها به سالن مسابقه های والیبال، خیلی وقت ها برای دیدن بازی های داخلی و خارجی دست به دامن شبکه های تلویزیونی می شدم که آیا پخش کنند این مسابقه ها رو یا نه! سیاست های جمهوری اسلامی برام جدا بود از بچه هایی که تو تیم های محبوبم به قول ورزشی ها توپ می زنند. اما زهی خیال باطل. حالا بعد از بیرون پرت کردن زن ها از ورزشگاه ها مثل عناصری اضافی، امروز شنیدم که پیمان اکبری یکی از بازیکنان قدیمی تیم محبوبم که امروز شده سرمربی همون تیم یعنی تیم پیکان حتی از اون بالا بالایی ها متعصب و ممنوعیتگزار  هم پا رو فراتر گذاشته و گفته زنان رو به سالن مسابقه ها راه ندید، نه به بهانه جو ورزشگاه ها که بازیکنی که یه روزی کاپیتان تیم ملی این کشور بوده؛ گفته دلیل شکست تیمش حضور زن های خبرنگار بوده! باز هم قصه آشنای شکستن کاسه کوزه ها بر سر ما زن ها. انگار دیگه زن ها فقط قربانی دعواهای جناحی و سیاسی نیستند و کار به مسابقات ورزشی و برد و باخت تیم ها هم کشیده شده.

 بله، آقای پیمان اکبری کاپیتان سابق تیم *ملی* و بازیکن برتر جام باشگاه های آسیا،  کلا تمام شکست های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تمام مشکلات از جمله خشکسالی، تورم و همه بدبختی های ریز و درشت دیگه رو می تونید بنویسید به پای ما زن ها. خیالتون هم جمع، نه کسی بهتون معترض میشه. نه بازخواست میشید واسه حرف صدمن یه غازی که زدید.

در این مملکت دیواری کوتاه تر از دیوار ما زن ها وجود نداره.

بیرون پشت در



بکمان سربازی است که بعد از سه سال به شهرش بر می گردد. اما کسی در شهر منتظر او نیست. پدر و مادری که مرده اند. همسری که با مرد دیگری همبستر شده است. شهری که با بکمان و سرگذشتش غریبه است. هیچ چیز برای بکمان خسته از جنگ همانند قبل نیست. بکمان حتی با خودش و ظاهر جدیدی که از جنگ برایش به میراث مانده نیزغریبه است. تنها راه باقی مانده برای بکمان طرد شده از جامعه ای که روزی به آن تعلق داشته خودکشی در رودخانه البه است.

نمایش با رویارویی بکمان غرق شده و رودخانه البه که از خودکشی او خشمگین است شروع می شود. شروعی طوفانی که همان اول کار مخاطب را روی صندلی خود میخکوب می کند.

بیرون پشت در نام نمایشی است از بورشرت به کارگردانی ایمان اسکندری که این روزها در سالن حافظ درحال اجراست. باوجود اینکه تمام هفت بازیگر نمایش بار اول است که به روی صحنه می روند اما بازی های خیره کننده ای دارند. بازی توماج دانش بهزادی در نقش بکمان مبهوت کننده است. در شب اجرایی که من این نمایش را دیدم علیرغم اینکه نمایش به شدت سنگین و نفس گیر است اما حتی یک تپق و اشتباه از بازیگران نمایش سر نزد. طراحی صحنه، لباس و نورپردازی کاملا درخدمت نمایش است. صداگذاری و استفاده از صدا و موسیقی ای که لحظاتی کل سالن را پر می کند و لحظاتی بعد سالن را در سکوتی خوف انگیز فرو میبرد عالی است. صدای کشیده شدن ناخن های بکمان بر بستر رودخانه هنگامیکه رودخانه ی خشمگین او را به دنبال خود می کشد. آوازخوانی کارگردان که از صداهای هنجار شروع می شود تا به اواهای ناهنجار و گوشخراش می رسد. شعرخوانی بکمان در سکوتی که هیچ موسیقی ان را همراهی نمی کند. و فقط صدای دردمند و گله مند بکمان است که شنیده می شود. سکوتی که بکمان در پناه الکل و مستی به آن دست پیدا کرده  است.

بیرون پشت در نمایشی خیره کننده است. آمادگی بدنی بازیگران بخصوص توماج دانش بهزادی عالی است. بیرون پشت در نمایشی است در نکوهش جنگ. جنگ هایی که تمام می شوند اما اثرات مخرب آن سال های سال بر روح و جسم انسان های به جا مانده از آن باقی می ماند. بیرون پشت در نمایشی است در سوگواری پشته پشته جنازه انسان هایی که هرروز «بیرون پشت در» برروی هم تلنبار می شوند. انسان هایی یکبار مصرف که حتی اگر از جنگ هم جان سالم به در ببرند دیگر بر صحنه نمایش روزگار برایشان نقشی باقی نمانده است و در اخر تبدیل به مانکن های بی صدایی می شوند بر صحنه نمایش حکومت هایی که روزگاری مسئولیت سنگین جنگ را بردوش آن ها آویخته اند و خود در سکوت و پشت شیشه های گرم خانه هایشان سلاخی شدن آن ها را نظاره نشسته اند. 

برترین های سی و سومین جشنواره فیلم فجر به انتخاب من:


فیلم هایی که دیدم:

بهمن/ ارغوان/ چاقی/ خداحافظی طولانی/در دنیای تو ساعت چند است / رخ دیوانه/ مرگ ماهی/ خانه دختر/ چهارشنبه 19 اردی بهشت/ اعترافات  ذهن خطرناک من / نزدیکتر و من دیه گو مارادونا هستم

مستند: آتلان / من می خوام شاه بشم

بهترین فیلم:

           1- در دنیای تو ساعت چند است  کارگردان: صفی یزدانیان
            2- اعترافات ذهن خطرناک من  کارگردان: هومن سیدی
            3- خانه دختر                 کارگردان: شهرام شاه حسینی
            4- چهارشنبه 19 اردی بهشت  کارگردان: وحید جلیلوند
            5- مرگ ماهی          کارگردان: روح ا... حجازی
            6-  رخ دیوانه               ابوالحسن داوودی

بهترین بازیگر زن: بازی متفاوتی ندیدم. شاید لیلا حاتمی در دنیای تو ساعت چند است؟

بهترین بازیگر مرد: علی مصفا مرگ ماهی / حامد بهداد: خانه دختر

بهترین موسیقی متن: در دنیای تو ساعت چند است کریستوف رضاعی

بهترین فیلمبرداری: محمود کلاری مرگ ماهی/ همایون پایور در دنیای تو ساعت چند است

بهترین کارگردانی: هومن سیدی اعترافات ذهن خطرناک من/ روح ا... حجازی مرگ ماهی

بهترین فیلمنامه: خانه دختر پرویز شهبازی

بهترین مستند: آتلان معین کریم الدینی

            

یادداشت دوازدهم: من دیه گومارادونا هستم


کارگردان: بهرام توکلی/ بازیگران: گلاب آدینه، جمشید هاشم پور، ویشکا آسایش، سعید آقاخانی، هومن سیدی، صابر ابر، بابک حمیدیان، پانته ا پناهی ها و...

بهرام توکلی دیگر فیلمی مثل پرسه در مه نخواهد ساخت. شاید توکلی را باید در دسته کارگردان هایی مثل فرزاد موتمن قرار داد که شروع کارنامه کاریشان با فیلم های قابل اعتنایی است که همچنان اعتبار و اسم و رسم خود را از همان یکی دو فیلم می گیرند و هر سال کارهایشان ضعیف تر از کارهای قبلی شان می شود. فیلم من دیه گو مارادونا هستم دقیقا به بی ربطی اسمش فیلمی بی سر و ته است که کارگردان مثلا خواسته بگوید دارد حرف های مهمی در آن می زند. خانواده ای که همه اعضای آن روان پریشند. زیاد حرف میزنند. مدام در حال جنگیدن هستند.  حرف های سیاسی میزنند. در کنار تمام مشکلات ریز و درشت زندگی خود(مشکلات داخلی) نیم نگاهی هم به مشکلات جهانی مثل بیماری ابولا دارند. توکلی در فیلم آخرش خواسته تصویری از جامعه امروز ایران به تصویر بکشد. مردم روان پریشی که هررزو گویی روان پریش تر می شوند. مدام در حال جنگ و جدال هستند. اما فیلم در حد یک فیلم بی سر و ته باقی می ماند. نه تکه های طنز خوبی دارد. نه حتی بازیگرانش آن قدر خوب انتحاب شده اند که بتوانند موقعیت کمیک - تراژیک زندگی خود را در بیاورند. فیلم در یک ساعت اولش برای من عذاب آور شد و شاید از معدود فیلم های جشنواره امسال بود که همان یک ساعت اول دلم می خواست سالن سینما را ترک کنم.

امتیاز من به فیلم: پنج از ده 

یادداشت یازدهم: مرگ ماهی


کارگردان: روح الله حجازی. بازیگران: نیکی کریمی، علی مصفا، پانته آ بهرام، بابک حمیدیان، طناز طباطبایی، سحر دولتشاهی، بابک کریمی،ریما رامین فر، بهرنگ علوی و حسام محمودی

وصیت مادری که مرده است دلیلی می شود بر جمع شدن و کنارهم قرار گرفتن اعضای یک خانواده. موضوع آشنایی که قبلا مشابهش را در فیلم تحسین شده مادر علی حاتمی دیده ایم. اما مرگ ماهی به غیر از داستانی که حول و حوش مرگ یک مادر می گردد، شباهت دیگری به فیلم علی حاتمی ندارد.

مرگ ماهی فیلم بدی نیست. فیلمنامه ای متوسط دارد که کارگردانی خوب و حساب شده حجازی از آن فیلمی قابل اعتنایی ساخته است . مرگ ماهی فیلمی پرستاره است اما در طول فیلم هیچ کدام از شخصیت های فیلم بر دیگری برتری پیدا نمی کنند. در طول فیلم با زندگی همه شخصیت های آن به یک اندازه آشنا میشویم و همین حفظ فاصله عامدانه مخاطب با کاراکترهای قصه در پیشبرد تعلیق فیلم کمک می کند و تا آخر فیلم با کدهایی که داده می شود هم مخاطب نمی تواند حدس بزند کدام یک از اعضای خانواده مهمان ناشناسی بوده که آخرین دیدار را با مادر خانواده داشته است.

دیدن مرگ ماهی حوصله می خواهد. نه اتفاق خاصی در طول فیلم می افتد نه شخصیت های فیلم قرار است در جذب مخاطب کمکی کنند. سکون و جمود «مرگ» در صحنه به صحنه فیلم احساس می شود.

امتیاز من به فیلم: شش و نیم از ده

یادداشت دهم: اعترافات ذهن خطرناک من



کارگردان: هومن سیدی، بازیگران: سیامک صفری، رویا نونهالی، نگارجواهریان، عباس غزالی، چکامه چمن ماه و...

یکی از فیلم هایی که با توجه به دو فیلم قبلی کارگردانش یعنی آفریقا و سیزده از ابتدای جشنواره منتظر دیدنش بودم فیلم آخر هومن سیدی بود. فیلمی که برای من ناامید کننده بود. 
فیلم سکانس های خوب زیاد دارد. بخصوص سکانس حضور کوتاه خود هومن سیدی. سیدی به خوبی تاثیرات مواد مخدر بر ذهن و روان انسان  و توهمات ناشی از آن را در فیلم به تصویر کشیده است. هیچ چیز در فیلم قطعیت ندارد. نه شخصیت ها و نه حرف هایی که در آن زده میشود. موضوع فیلم قطعن موضوع متفاوتی است و پرداخت به آن هم سبک و سیاق سینمای سیدی را دارد که کاملا متاثر از فیلم های تارانتینو است.اما فیلم به نظرم کامل نیست انگار برشی است از یک فیلم بلندتر که به سلیقه کارگردان از آن جدا شده است و به مخاطب نشان داده می شود.

امتیاز من فیلم: هفت از ده. 

یادداشت نهم: چهارشنبه 19 اردیبهشت


کارگردان: وحید جلیوند، بازیگران: نیکی کریمی، امیر آقایی، شاهرخ فروتنیان، برزو ارجمند، وحید جلیوند و...

چهارشنبه 19 اردیبهشت فیلم اول وحید جلیلوند. فیلم خوبی است. بالاتر از انتظاری که من به شخصه داشتم. داستان فیلم موضوع جدیدی نیست اما قطعا پرداخت به موضوع فقز در لایه لایه های جامعه متفاوت است. بازی امیر آقایی در این فیلم عالی است. از بازی درونی اش در نیمه نخستین فیلم تا فریاد کردن درد یازده ساله اش در نیمه دوم فیلم که انگار به جای تمامی دردکشیده هایی چون خودش فریاد میزند. چهارشنبه 19 اردی بهشت به نظرم یکی از فیلم های خوب جشنواره امسال است.

امتیازم به فیلم: هفت از ده

یادداشت هشتم: خانه دختر


کارگردان: شهرام شاه حسینی، بازیگران: حامد بهداد، پگاه آهنگرانی، باران کوثری، رعنا آزادی ور، بابک کریمی، رویا تیموریان، بهناز جعفری و...

دیدن اسم پرویز شهبازی به عنوان فیلمنامه نویس برای من کافی بود تا ترغیب شوم برای دیدن فیلم خانه دختر که انصافا هم فیلم خوبی است و مهم ترین حسن اش هم به نظرم همین فیلمنامه خوب و استخون دار پرویز شهبازی است. خانه دختر موضوعی جنجالی دارد. تابویی که شاید برای اولین بار است که در فیلمی این طور «بی پرده» به آن اشاره می شود. و مطمئنن از فیلم های جنجالی در  سال پیش رو ست. حامد بهداد بعد از مدت ها بازی خوب و کنترل شده ای در این فیلم دارد. رویا تیموریان و بهناز جعفری به نمایندگی از زنانی که علیه زنان هستند باوجود حضور کوتاه اما بازی های خوبی دارند.

به نظرم فیلم خانه دختر بیشترین ضربه را از کارگردانی نه چندان خوب اش می گیرد. قطعا اگر این فیلمنامه را کارگردان بهتری کارگردانی می کرد فیلم خانه دختر می توانست به یکی از فیلم های خوب جشنواره امسال تبدیل شود.

امتیازم به فیلم: هفت از ده

یادداشت هفتم: رخ دیوانه


کارگردان: ابوالحسن داوودی . بازیگران: صابر ابر، طناز طباطبایی، نازنین بیاتی، امیرجدیدی و ساعد سهیلی

ابوالحسن داوودی برای من فیلم ساز قابل احترامی است. برای مخاطبش احترام قائل است و با آنها صادق است. از فیلم من زمین را دوست دارمش که هنوز جزوه فیلم های محبوب دوران کودکی ام است گرفته تا فیلم های نان، موتور عشق 2000 و تقاطع که در زمان خود فیلم های متفاوتی بودند.

رخ دیوانه فیلم خوش ساختی است. فیلم نامه خوبی دارد. بازی های قابل قبول که به نظرم هیچ کدام برتری به دیگری ندارند و همه یک دست اند. رخ دیوانه فیلم گیشه پسندی است که مطمئنن در زمان اکران فروش خوبی خواهد داشت.


امتیاز من به این فیلم شش و نیم از ده

یادداشت ششم: نزدیکتر



کارگردان: مصطفی احمدی، بازیگران: صابر ابر، پگاه آهنگرانی، پارسا پیروزفر، نازنین فراهانی، شیرین یزدان بخش، محمد بحرانی و ستاره اسکندری

نزدیکتر فیلم متوسطی است. داستان زندگی خانواده ای که دچار مشکلاتی است و با ورود عضو جدید این مشکلات دوباره سرباز می کنند. بازی های معمولی، فیلمنامه معمولی. اما تنها حسن فیلم اول مصطفی احمدی این است که آزاردهنده نیست و با اینکه نه به لحاظ داستان و نه به لحاظ پرداخت حرف جدیدی ندارد اما کسالت بار نمیشود.

امتیاز من به این فیلم: پنج از ده

یادداشت پنجم: در دنیای تو ساعت چند است؟


کارگردان: صفی یزدانیان. بازیگران: لیلا حاتمی، علی مصفا و زهرا حاتمی

تا حالا شده در طول تماشای یه فیلم لبخند رضایتی رو لباتون نقش ببنده و پلان به پلان و لحظه لحظه فیلم رو مزه مزه کنید و ازش لذت ببرید؟ این دقیقا احساسی بود که من حین تماشای فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» داشتم. یه فیلم خوش ساخت، با بازی های خیلی خوب. موسیقی مسخ کننده کریستف رضاعی. تصاویر و قاب های خیره کننده همایون پایور.

فیلمی که وقت تموم شدنش مثل سکانس آخر که فرهاد ِبی رمق از بار عشقی که سالها به تنهایی دوش کشیده روی میزناهارخوری دراز می کشه و با لبخندی از سر رضایت خطاب به گلی می گه: اما می ارزید و چشماش رو می بنده، میتونی چشمات رو تو سالن سینما ببندی و با خیال راحت تکیه بدی به صندلی و به موسیقی زیبای تیتراژ پایانی فیلم گوش بدی و با خودت بگی دیدن این فیلم خیلی بیشتر از اونی که فکر می کردی می ارزید.

امتیاز من به این فیلم: هشت از ده

33مین جشنواره فیلم فجر: یادداشت چهارم: نگاهی به فیلم خداحافظی طولانی





کارگردان: فرزاد موتمن. بازیگران: سعیدآقا خانی، ساره بیات و میترا حجار

پوستر سبک فیلم فارسی فیلم و نوع انتخاب بازیگرهاش نشون میداد که خداحافظی طولانی قراره یه فیلم باشه درحد فیلم های اخیر موتمن حتی بدتر از اون ها. هیچ حرفی بعد از دیدن این فیلم پرضعف برای مخاطب نمی مونه. غیر از اینکه چه طور کارگردانی که فیلم های خوبی مثل شب های روشن و صداها رو در کارنامه اش داره (البته با اتکا به فیلمنامه های خوب سعیدعقیقی) به فیلم های ضعیف و بی ارزشی مثل خداحافظی طولانی می رسه که از همون دوسوم انتهایی فیلم دلت می خواد هرچه زودتر این نمایش آزاردهنده تموم بشه و از سینما بزنی بیرون.


امتیازم به این فیلم هم پنج از ده هست.

33مین جشنواره فیلم فجر: یادداشت سوم: نگاهی به فیلم چاقی




کارگردان:راما قویدل. بازیگران: علی مصفا، حمید فرخ نژاد، لادن مستوفی و مهسا کرامتی

دیدن پوستر و تیزر و عنوان فیلم فریبنده است. فکر می کنی قراره فیلمی متفاوت با موضوعی متفاوت رو ببینی. اما خبری از نوآوری و داستان جدید نیست. همون طور که قویدل پیش از شروع فیلم گفت: «چاقی» داستان فرعی فیلم هست و فیلم حول حوش موضوع کلیشه ای خیانت و مثلث عشقی و... می چرخه. داستانی تکراری که نوع پرداختش هم اون رو بیشتر کسالت آور می کنه. فیلم هیچ نکته مثبتی نداره. فیلمنامه ضعیف. بازی های معمولی.


معتقدم فیلم هایی که در یک جشنواره به نمایش در میاند باید حداقل استانداردها رو برای یه جشنواره رقابتی داشته باشند و چاقی نه یه فیلم سینمایی که درحد یه تله فیلم باقی می مونه و برای همین امتیازم به این فیلم صفر از پنج هست.

سی و سومین جشنواره فیلم فجر: یادداشت دوم: نگاهی به فیلم ارغوان


ارغوان به کارگردانی کیوان علیمحمدی و امیدبنکدار. بازیگران: مهتاب کرامتی، مهدی احمدی، آزاده صمدی، شقایق فرهانی، الهام کردا، مریم بوبانی و...

قبل از نمایش فیلم در سانس ده شب سینما آزادی از عوامل فیلم خواسته شد که در مورد فیلم صحبت کنند. کیوان علیمحمدی تفاوت فیلم آخرش ارغوان با دوفیلم قبلی شبانه و شبانه روز را در داستان محور بودن آن دانست. تفاوتی که فیلم به گمانم بیشترین ضربه را اتفاقا از آن می خورد فیلمنامه به شدت ضعیف اش.

ارغوان همانند دو فیلم قبلی کیوان علیمحمدی و امید بنکدار فیلمی است چندپاره با داستان هایی که موازی هم پیش میروند و در آخر در نقطه ای باهم تلاقی پیدا می کنند. داستان ها و اتفاق هایی که به شدت غیرمنطقی هستند. داستان آشنایی آوا( مهتاب کرامتی) و فربد(مهدی احمدی) که به شدت متاثر از شب های روشن فرزاد موتمن است. داستان عشق پدر ارغوان به معلم ویلن سل دخترش و نهایتا آشنایی ارغوان و فربد که قرار است نقطه تلاقی شخصیت های فیلم باشد، هرکدام گویی به ضرب و زور به فیلم چسبانده شده اند.
علاوه بر فیلمنامه ضعیف بازی بازیگران هم نقطه ضعف دیگر فیلم است. بازی هایی که در یک سطح نیستند. بازی خوب و حساب شده مهدی احمدی در مقابل بازی تصنعی و تکراری مهتاب کرامتی. لهجه سازی بد آزاده صمدی و بازی بدش که آنقدر بد است که خودش درگفتگوی قبل از شروع فیلم به آن اقرار میکند و می گوید" اگر بازی ها تو ذوق میزند نه به خاطر بازیگری بد ما که به خواست کارگردان بوده است!!" . اما شاید برای من بهترین بازی را در فیلم شقایق فرهانی با لهجه زیبای شیرازی اش داشت. زنی بیمار که در طول فیلم در بستر بیماری است و هیچ حرکتی ندارد. و تمام احساس اش قرار است از تن صدا و نگاهش احساس شود.

ارغوان همانند فیلم های قبلی کیوان علیمحمدی و امید بنکدار تصویربرداری خیلی خوبی دارد. به قول کیوان علیمحمدی ارغوان 
مملو است از قاب های زیبا که همانند دیدن تابلوهای نقاشی دل انگیز است. 


امتیاز من به این فیلم: پنج از ده

سی و سومین جشنواره فیلم فجر: یادداشت یک: نگاهی به فیلم بهمن


بهمن به کارگردانی مرتضی فرشباف و بازی فاطمه معتمدآریا و احمد حامد
هما با بازی فاطمه معتمدآریا پرستار کهنه کاری است که به درخواست یکی از پزشکان بیمارستانی که در آن مشغول به کار است، مسئولیت شیفت شب مراقبت از مادر پیر و بیمار او را در ده شبی که به سفر خارج از کشور میرود، بعهده می گیرد. ده شبی که آسمان زمستانی آن مدام برفی است. برفی که در طول روز و شب میبارد و همه جا را احاطه کرده است و شاید این برف نشانه ای باشد برلحظات به ظاهر آرام زندگی زناشویی هما که ظاهری زیبا و فریبنده دارد اما درپشت آرامش سپیدرنگی که همه جا را احاطه کرده است بهمنی ویران کننده و مهیب در انتظار نشسته است. 
بهمن حکایت زندگی زنی پابه سن گذاشته است که زندگی و لحظاتش با بودن شوهر و تنها پسرش معنا پیدا می کند. تنها انگیزه های ادامه زندگی برای زنی که میداند بهار زندگی را پشت سر گذاشته و به روزهای زمستانی آن رسیده است. زنی که زمستان برفی اما آرام زندگی اش با آمدن زن جوان و زیبایی به ساختمان محل زندگی اش گرفتار بهمن می شود. هما باآمدن زن جوان در آیینه مدام برچهره ای خیره میشود که رد گذر لحظه های آن را می توان بر چین و چروک دور چشم ها و صورت او دنبال کرد.
بهمن باوجود ایده جذابی که دارد اما فیلم بدی است. شخصیت پردازی ضعیف شخصیت های فیلم، بازی های بد، ریتم کند و ناموجه فیلم، همه و همه از بهمن فیلمی به شدت خسته کننده ساخته است.