عاشورا هم امسال سبز بود

دسترسی به بلاگر نداشتم و نمی توانستم " آبی" را به روز کنم که اگر بعداز عاشورای خونین چیزی ننوشته ام نه اینکه حرفی برای گفتن نداشته ام که هنوز بعد از گذشت دو روز از کربلای تهران این بغض لعنتی رهایم نمیکند. می توانم ساعتها بنویسم.بنویسم از مردمی که در عین مظلومیت و بی هیچ سلاحی دردست ، این گونه به خاک و خون کشیده شدند.
می خواستم بنویسم از تکرار تاریخ و اینکه در روز یکشنبه مردم تهران و بسیاری از شهرهای ایران عزیزمان شاهد رقم خوردن عاشورائی دیگر بودند. گوئی شمریان و یزیدیان تکثیر شده بودند. جیره خورهائی که حتی به قدر شمر هم جسارت نداشتند و باصورت هائی ماسک زده از ترس شناخته شدن، به روی مردم گلوله گشودند. مردمی که با دست خالی به میدان آمده بودند.مردمی که آمده بودند تا بار دیگر در " سکوت" خواسته هایشان را فریاد زنند.
خبرهای ضد و نقیضی در ارتباط با تعداد کشته شدگان میشنوی. حداقل ده کشته و بیش از هزار بازداشتی فقط در شهر تهران. می شنوی اجساد کشته شدگان ناپدید شده اند.
موج جدید دستگیری ها آغاز شده است.عمادالدین باقی، ابراهیم یزدی، حشمت الله طبرزدی و بسیاری دیگر از فعالان دانشجویی از جمله بازداشتی ها هستند.( در میانه نوشتن این متن می شنوی ماشالله شمس الواعظین هم دستگیر شده است.)

در گیرودار شنیدن این خبرها و اینکه خودت در روز عاشورا نظاره گر سبعیت و وحشی گری عمال حکومتی بودی که چه طور با قمه و زنجیر و کابل و گاز اشک آور و اسپری فلفل به جان مردم بی دفاع افتاده بودند.
وقتی خودت شاهد زیر گرفته شدن پسر جوانی در میدان ولیعصر توسط ون های نیروی انتظامی بودی.
وقتی خودت طعم زنجیر و کابل را از عده ای لباس شخصی چشیده ای- آنهم در مقابل چشمان نیروی انتظامی که انگار هیچ تعهدی به این آب و خاک ندارند- و هنوز تمام وجودت پر از درد است.
وقتی هنوزگوش هایت پراست از صدای ضجه های زن جوانی که به دست و پای نیروهای انتظامی افتاده بود تا شوهرش را از زیر مشت و لگدهای عده ای مزدور که "حیدر حیدر" گویان به جان مرد افتاده بودند، نجات دهند. اما پاسخ مأمورین نیروهای امنیتی کشورت فقط سکوت بود و بس .
وقتی تمام وجودت هنوز خشم است. بغض است. فریاد است. خواندن مقاله مسعود بهنود با نام دلهره دارم و اظهار تأسف او از اینکه جنبش مسالمت آمیز سبز شکست خورده و وارد فاز جدیدی بنام خشونت شده است، برایت عجیب است. خنده آور است و نمیدانی انتظار کسانیکه "هنوز" دم از تسامح و مصالحه میزنند از مردمی که شاهد زیر گرفته شدن، قمه و گلوله خوردن هم وطنانشان آنهم با دستهای خالی هستند، چیست؟ اینکه سکوت کنند و یا انگشتانشان را به علامت وی برای حمله کننده بالا ببرند؟؟؟ تا خبرگزاری های دنیا فردای آن روز خونین، تیتر بزنند" راه پیمائی مسالمت آمیز و همراه با سکوت مردم معترض در تهران" به خاک و خون کشیده شد و دنیا بنویسد از اینکه انتظار همچین رفتارهای متمدنانه ای را از ایرانی ها نداشته است و ایرانیان خارج از کشور به خود ببالند که این چهره واقعی ایران و ایرانی است نه آنچه تا به امروز دیده اید؟
طرفداران جنبش سبز هنوز هم به کار گیری هرگونه خشونت را تقبیح میکنند و تا حد امکان از آن پرهیز میکنند اما " دفاع" غریزی ترین رفتاری است که نه تنها انسانها بلکه تمامی موجودات در مواجهه با خطر از خود بروز می دهند.

در این باره بخوانید:
- ما رایت الا جمیلا
- در مذمت خشونت و در دفاع از جنبش سبز
- عکس های آرش عاشوری نیا از عاشورای تهران(بخش اول)
- عکس های آرش عاشوری نیا از عاشورای تهران(بخش دوم)

آزادیت مبارک

از صبح که این خبر را شنیده ام کلافه ام. اول عصبانی شدم و لعنت فرستادم به این همه شایعه که این روزها باب شده است و ریز و درشت به خورده مان می دهند. صفحات خبری را یک به یک بالا، پائین کردم. اما این بار شایعه ای دربین نبود. حقیقت ی بود با طعم تلخ همیشگی اش. آیت الله منتظری، پدر معنوی جنبش سبزمان در گذشت.
چه وقت رفتن بود شیخ؟؟ تازه داشتیم می شناختیمت. هم خودت را، هم اسلامی که به آن ایمان داشتی. تازه داشتیم باور میکردیم می توان " اسلام" داشت، ایمان و اعتقاد داشت و در کنار آن از برابری و آزادی هم گفت. صلح را طلب کرد و بی عدالتی را محکوم کرد. زیربار ظلم نرفت. پشت ِ پا به وسوسه قدرت طلبی زد و داد مظلوم را فریاد کرد....... میدانم، روح بزرگت دیگر، بیش از این تحمل حصر نداشت، شیخ، آزادیت مبارک.

پی نوشت: چه سال تلخی است سال یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت.

پی نوشت: امروز به معنای واقعی، فهمیدم اینکه می گوید خدا عاقبت آدم را به خیر کند یعنی چه. همه مان یک روزی باید جور و پلاس مان را جمع کنیم و از این دیار رخت ببندیم، اما خوشا به حال کسانیکه مثل "آیت الله منتظری" اینگونه سربلند بروند.

- پیام تسلیت میرحسین موسوی به مناسبت رحلت آیت الله العظمی منتظری
- پیام تسلیت سید محمد خاتمی به مناسبت رحلت آیت الله الظمی منتظری
- پیام تسلیت جبهه مشارکت به مناسبت رحلت فقیه عالیقدر آیت الله منتظری
- پیام تسلیت هاشمی رفسنجانی
- پیام تسلیت مهدی کروبی به مناسبت رحلت آیت الله العظمی منتظری
- اطلاعیه دفتر تحکیم وحدت به مناسبت ارتحال آیت الله منتظری


کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان



در 18 دسامبر 1979 (27 آذر 1358) قطعنامه "کنوانسیون جهانی رفع هرگونه تبعیض علیه زنان" در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید که از 3 سپتامبر 1981 برای کشورهای الحاقی به این کنوانسیون لازم الاجرا شد. ایران یکی از هشت کشوری است که باوجود تلاش های گسترده فعالین حوزه حقوق زنان، تا به امروز به این کنوانسیون نپیوسته است.
در زمان دولت هفتم( دولت محمد خاتمی) لایحه پیوستن به این کنوانسیون توسط دولت به مجلس ارائه شد. باوجود اینکه این لایحه در مجلس ششم به تصویب نمایندگان رسید اما با مخالفت شورای نگهبان روبرو گردید و به همین علت به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارسال شد که تا به امروز بی جواب مانده است.
در ماده اول این قطعنامه عبارت تبعیض علیه زنان اینگونه تعریف شده است:
تبعیض علیه زنان به معنی قائل شدن به هرگونه تمایز، استثناء یا محدودیت(محرومیت) براساس جنسیتی است که نتیجه یا به منظور خدشه دار کردن و یا بی اثر نمودن رسمیت و شناسائی، بهره مندی یا اعمالی است که بوسیله زنان انجام می گیرد، صرف نظر از وضعیت تأهل آنها و برمبنای برابری حقوق انسانی مردان و زنان و آزادی های اساسی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی و یا هر زمینه دیگر اطلاق می گردد.

به هر حال کاملاً واضح و روشن است ، تا زمانیکه اصلاحات و تغییرات عمده ای در قوانین مدنی ایران صورت نگیرد، قوانینی نظیر ازدواج، طلاق، دیه ، ارث و... که خود در بسیاری از موارد، زمینه را برای بروز تبعیض علیه زنان در بستر جامعه فراهم میکنند، پیوستن به این کنوانسیون و کنوانسیونهائی از این دست که مبنای آن ها اعتقاد به تساوی انسانها برپایه ارزش ذاتی آنهاست، محال و دست نیافتنی به نظر می رسد.

  • متن کامل کنوانسیون جهانی رفع هرگونه تبعیض علیه زنان را از اینجا بخوانید.

تنها دوبار زندگی میکنیم


اولنوشت: شایع شده که قراره فردا بعد از نمازجمعه، جنبش سبزها هم در راهپیمائی دولتی که برگزار می شود، شرکت کنند. مجید انصاری عضو مجمع روحانیان مبارز که از وزارت کشور برای برگزاری راهپیمائی جهت محکومیت هتک حرمت به آیت الله خمینی، درخواست مجوز کرده است، گفته: در روز دیگری که مجوز بگیریم راه پیمائی می کنیم نه روز جمعه.
دو تا اتفاق میمون و مبارک در حوزه فرهنگی کشور رخ داده است- از این دست و دلبازی ها و ولخرجی های فرهنگی کم اتفاق می افته و نباید این فرصت ها رو همینطوری از دست داد-:
اولیش: اکران فیلم زیبا و دلچسب " تنها دوبار زندگی میکنیم" بهنام بهزادی است که بالاخره بعد از دوسال انتظار از دیروز در سینماها ی آزادی، فرهنگ، اریکه ایرانیان، زندگی، ملت و فلسطین،به نمایش در آمده است. دیدن این فیلم رو از دست ندید. فیلم" تنها دوبار زندگی میکنیم" از اون دست فیلمهایی است که بعد از تماشایشان به این سادگی ها دست از سر تماشاگرهایش بر نمیدارد و تا مدت ها به آن فکر خواهید کرد.
دوم: " گروه تئاتر لیو" مجموعه ای از مونولوگ هایش را در تئاتر شهر (کارگاه نمایش) اجرا میکند. این اجراها از 22 آذر شروع شده و تا 30 دی هم ادامه خواهد داشت. جدول اجرای رپرتوار مونولوگ های گروه لیو را می توانید از اینجا ببینید.

در این باره بیشتر بخوانید:

قصه عاشقی زنانی چشم به راه

هاوار هاوار، نام یکی از پانزده قطعه آلبوم" در آن سوی..." حسین علیزاده است که به تازگی توسط شرکت " آوا خورشید " منتشر شده است. این آلبوم درحقیقت موسیقی متن فیلم مستند" همه مادران من" به کارگردانی ابراهیم سعیدی و زهاوی سنجاوی است. تصویری از جنایات و نسل کشی سی ساله رژیم بعث و آنچه بر کردها و شیعیان عراق در این سی سال رفته است. گویا پیدا شدن گور دسته جمعی ، پس از 24 سال از کشتار انفال در سال 1983 در منطقه ای در جنوب عراق، بهانه ای برای ساخت این فیلم بوده است. شرح زندگی ساکنین روستائی که اکثریت آن را دختران و زنان تشکیل میدهند.
علیزاده در شرح آلبوم "آن سوی..." اش چنین نوشته : تصاویر تکان دهنده نسل کشی در کردستان عراق و شنیدن حرف های باشکوه زنان کُرد، که از درد، رنج، امید و انتظار می گفتند، فراتر از مفاهیمی که درتاریخ شنیده و خوانده شده است می رود.... تا به حال انسانی را ندیده بودم که کوهی از غم باشد، اما فقط به امید داشتن امید زندگی کند. هر روز چشم در راه به انتظار کسانی باشد که باز نخواهند گشت. گویی عشق برایشان نه در وصل، که در هجران است.

دلنوشت: یعنی سهم فیلم های مستند و کوتاه سینمای مان حتی به اندازه داشتن یک و تنها یک سینما هم نیست، که اینهمه فیلم با سوژه ناب ساخته شود و ما اینطور حسرت به دل دیدن شان بمانیم؟؟ چرا چون بفروش نیستند؟؟ حالا مگر فروش فیلم هائی نظیر "اخراجی ها " و " دو خواهر" چه گلی به سر سینمای ایران زده است و چه اعتباری برای آن کسب کرده است؟؟ که اینطور نگران از دست رفتنشان هستید؟

فریاد من بی جواب نیست، قلب خوب تو جواب فریاد من است*


دو سه روز بیشتر از عمر تشکیل کمپین مردان با حجاب که در حمایت از مجید توکلی تشکیل شده، نگذشته است. پویشی که در همین زمان کوتاه، سر و صدای زیادی به پا کرده است و مردان زیادی از گوشه و کنار این کره خاکی که به لطف این دنیای مجازی هر روز کوچک و کوچکتر می شود، به آن پیوسته اند. در همین دوسه روز، نظرات موافق و مخالف زیادی از دوستان و آشنایان و اطرافیان شنیده ایم. اما اینکه چرا تشکیل یک کمپین حمایتی اینگونه حساسیت ایجاد کرده، برای من جای سوال دارد.
مطمئنن هممون به خاطر داریم که بعد از پخش اعترافات ساختگی تعدادی از دستگیرشدگان وقایع بعد از انتخابات، یک جریان حمایتی در همین دنیای مجازی به راه افتاد و تعداد زیادی از وبلاگ نویسان و کاربران اینترنتی به طرق مختلف اعترافات خود را منتشر کردند تا به حکومتیان بفهمانند که سناریو اعتراف گیری با زور و شکنجه، دیگر نخ نما شده است و به قول معروف حنای حضرات پیش مردم رنگی ندارد.
از طرفی دیگر، همین چند هفته پیش بود که حکم چهارسال زندان برای عاطفه نوری صادر شد. جرم عاطفه تنها، شرکت در راهپیمائی میلیونی مسالمت آمیز بیست و پنج خرداد بود و بس. صدور این حکم با اعتراضات گسترده ای روبرو شد و درسطح همین دنیای مجازی، کمپینی به نام "من عاطفه ام"به راه افتاد که تمامی کسانیکه در آن روز در راهپیمائی شرکت داشته اند، چند خطی بنویسند و حمایت خود را از عاطفه اعلام کنند.
نکته عجیب برای من این است که بسیاری از کسانیکه امروز به تشکیل کمپین حمایتی مجید توکلی اعتراض میکنند، نسبت به دو جریان فوق هیچ واکنشی نشان نداده اند و خیلی هایشان حتی از آن حمایت هم کرده اند، اما چرا تشکیل کمپین مردان روسری به سر انقدر واکنش های منفی داشته است، را نمیفهمم.
شاید به این خاطر که برای مردان برآمده از جامعه مردسالار سخت است نادیده گرفتن قواعد دنیای مردانه شان یا شاید برای اینکه عده ای می خواهند تشکیل همچین کمپینی را وصل کنند " به اعتراض به حجاب اجباری و این حرفها" . درست است که اجبار به حجاب سالهاست که یکی از دغدغه های جنبش زنان بوده و هست . اما تو رو به هر چه که اعتقاد دارید، این دو مسئله را با هم قاطی نکنید. مطالبات جنبش زنان، با این فعالیتهای نمادین حل نخواهد شد.
کمپین مردان روسری به سر در حمایت از مجید توکلی به راه افتاده است و اینکه با پوشانیدن لباس زنانه بر او نمی توانند، نه او را ،نه هیچ کس دیگر را تحقیرکنند که گذشت آن دوران که از زنان ضعیفه هایی ساخته بودند که در زیر پوشش های زنانه شان خزیده بوده اند و جرأت کوچکترین اظهار نظری را نداشته اند. این روزها زنان در صفوف ابتدایی اعتراضات هستند و همین حضور گسترده آنان، خاری شده است در چشم حضرات که با پوشاندن لباس زنانه برتن مجید توکلی خواسته اند به خیالشان دختران و زنان شجاع ایران زمین را تحفیر کنند.

* اشاره به شعری از احمد شاملو

دروغگو، دروغگو، کارت دانشجوئیت کو؟


اول نوشت: صبر ایوب و دل شیر باید داشته باشی تا با این سرعت پائین اینترنت هوس گذاشتن مطلب جدید در وبلاگت رو پیدا کنی. اما از اونجائیکه گفته اند هر ایرانی، یک رسانه است، ما هم گفتیم وظیفه رسانه ای خود را انجام دهیم. بخصوص بعد از مشاهده چند سکانس از شوی تلویزیونی امروز 8:30 و گزارش شانزده آذری که آنها دیده اند یا آرزو میکردند ببینند.

اول : من که نفهمیدم حضرات فیلترینگ و کم کردن سرعت اینترنت رو به چه دلیل و برای چه کسانی انجام میدهند، اگه هدفشون این که جلوی انتشار خبرها و تصاویر گرفته شده از اعتراضات خیابانی رو بگیرند، حتماً بعد از پنج شش ماه متوجه شده اند، که کم کردن سرعت اینترنت و انواع و اقسام فیلترینگ هائی که اعمال کرده اند، نتوانسته جلوی انتشار اخبار رو بگیره!!!! والله من هنوز به خونه نرسیدم که میبینم کلی فیلم و عکس پخش شده در سایت های مختلف اونم با همین سرعت پائین اینترنت.

دوم: شانزده آذر هم برگزار شد، مثل سیزده آبان و روزهای قبل از آن...تا چشم کار میکرد مأمور بود و نیروهائی که به انواع و اقسام ادوات برای سرکوبی مردم مجهز بودند. اینم یکی دیگه از مواردی است که من هیچ رقمه نمی تونم هضمش کنم. اگه قرار بود معترضین با باتون و گاز اشک آور و بگیر و ببندها میدون رو خالی کنند که تا به امروز می بایست تمام تدابیر جنگی و امنیتی به کار رفته، نتیجه داده و آبها از آسیاب افتاده بود، اما امروز در شانزدهم آذر دیدیم که همچنان بعد از گذشت پنج ماه مردم معترض به خیابان ها آمدند. کتک خوردند، فحش و ناسزا شنیدند تا مرز دستگیری پیش رفتند اما پا پس نکشیدند... بابا به جای عربده کشیدن و خط و نشان کشیدن بنشینید ببینید این مردم چی می گند به خدا هزینه اش خیلی کمتر از اینیه که تو پنج شش ماه دادید.
.
بگذریم

پی نوشت: روبروی دانشگاه امیرکبیر در خیابان ولیعصر به همراه چندتا از دوستان ایستاده بودیم، یکدفعه دیدیم که چند تا از مأموران نیروی انتظامی با باتون دویدند سمت یک اتوبوس شرکت واحد که کلی مسافر هم داشت و اتوبوس را نگه داشتند ( من با خودم گفتم حتماً ادم مسلحی چیزی دیدن که اینطوری یورش بردند به سمت اتوبوس) . باورتون نمیشه مأمورا از پله های سمت بانوان رفتند بالا و دوتا دختر جوان را که نماد سبزی دردست داشتند را با زور پائین آوردند و داخل ون کردند و باخودشون بردند. به همین راحتی!!!

پی نوشت دو: هرچی فیلم و عکس از شانزده آذر بود را تا جائیکه امکان داشت، در بخش لینکدونی گذاشتم.

پی نوشت سه: عنوان نوشته یکی از شعارهای امروز بچه های دانشگاه تهران هست که انگار کلی مهمان ناخوانده از خواهران و برادران بسیجی داشتند که این روزا اجازه ورود به هرکجائی را دارند و به هرشکل و شمایلی در می آیند. دیروز جلوی سفارت انگلیس تئاتر خیابانی اجرا میکنند و صحنه کشته شدن "ندا" را آنطور که برایشان نوشته اند به نمایش می گذارند و امروز نقش دانشجو را در دانشگاه های ایران و فردا خدا میدونه بازیگر کدوم سناریو خواهند بود. یکی از دانشجوهای دانشگاه تهران میگفت به این مهمان های ناخوانده کارت ورودی داده بودند که روی آن نوشته شده بود، الغدیر.

پی نوشت چهار: راستی سردار فضلی گل هائی که وعده داده بودید، نیروهایتان حواله مان کردند. گل هائی آغشته به بوی تند فلفل و گهگاه باروت...


نگاه حمایتی به خانواده در دو دیدگاه


امروز یکی از این کانال های ماهواره ای با خانم مهناز افخمی دومین *زنی که در ایران به مقام وزارت رسید، مصاحبه جالبی را انجام داد. جدا از مباحث سیاسی و اینکه خانم افخمی در رژیم پهلوی به عنوان وزیر مشاور در امور زنان انتخاب شده است و اینکه اساسا ً نوشتن این متن به منزله تأیید یا رد رژیم گذشته نیست- باتوجه به اینکه بعد از انقلاب به دنیا آمده ام و بالتبع نمی توانم هیچ پیش فرض و تحلیل درستی از آن دوران داشته باشم. اما نکته ای که برای من در این مصاحبه جالب بود، صحبت از قانون حمایت از خانواده ای بود که در سال 1346 تصویب و در سال 1353 اصلاحاتی در آن صورت گرفت. این قانون بعد از انقلاب در همان سال 1357 به کل حذف و در سال 1386 لایحه حمایت از خانواده ای دیگر، با شکل و شمایل تازه ای از طرف دولت نهم به مجلس ارائه شد که این لایحه با گذشت نزدیک به دوسال - باتوجه به اعتراضات گسترده فعالان حقوق زنان- خوشبختانه هنوز به تصویب نرسیده است.
شاید بد نباشه که یک نگاه کوتاهی به متن این دوقانون یا لایحه که تحت عنوان " حمایت از خانواده" ارائه شده اند، بیندازیم.

  • لایحه حمایت از خانواده ارائه شده توسط دولت نهم به مجلس در سال 1386( یعنی دو سال پیش): سن ازدواج همان سن بلوغ در دختران و پسران است- حق چند همسری و ازدواج موقت به مردان داده شده است- حذف مجازات زندان برای مردی که بدون اجازه از همسر اول ازدواج را به ثبت رسانده است و تنها ملزم به پرداخت جزای نقدی می گردد- مالیات بستن بر مهریه زن و....( متن کامل لایحه را می توانید از لینک بخوانید.)
همین نگاه کوتاه نشون میده که حداقل در زمینه زنان - با توجه به فعالیت های مداوم و خستگی ناپذیر جنبش زنان که سالهای سال است برای رسیدن به برابری ها و قوانین عادلانه در سطح اجتماع تلاش میکنند و در این راه هزینه های بسیاری هم پرداخته اند- نسبت به سالهای گذشته ما یک عقبگرد چهل ساله داشته ایم.

* فرخ رو پارسا اولین زنی بود که در ایران به مقام وزارت رسید.



یوسف آباد، خیابان سی و سوم


همه ما، برای خودمان عادات رفتاری خاصی داریم. بد یا خوب. عاداتی که دیگر بخشی از وجودمان شده است و به این راحتی ها نمی توان آنها را کنار گذاشت. حالا هرچه اطرافیانت به جانت غر بزنند که این رفتار فلان است و بهمان. مثل همین مرض لاعلاج "خواندن کتاب در تاکسی " که چند سالی است به آن دچار شده ام و تا به امروز هم علاجش را پیدا نکرده ام. به جای فحش دادن و بد و بیراه گفتن به باعث و بانی های ِ این ترافیک سنگین تهران، که دیگر نه ساعت دارد و نه روز، می توان کتابی را درست گرفت و بی خیال از بوق های ممتدی که انگار از عادات رفتاری بسیاری از رانندگان شده است و حتی اگر خیابان کیپ تا کیپ هم بسته باشد باز این بوق زدن ها به جای خود باقی است، بنشینی و خود را غرق کنی در دنیای خیالی ای که نویسنده مهمان کرده است تو را به آن. البته هر کتابی را نمی توان در تاکسی خواند. مطمئنن شولوخوف " دن آرام" اش را برای خواندن در تاکسی ننوشته است یا داستایفسکی "برادران کارامازوف" اش را. اما می توان، با خیال راحت همین کتاب " یوسف آباد، خیابان سی و سوم" سینا دادخواه را در ترافیک سنگین بلوارکشاورز تا میدان هفت تیر به دست بگیری و هی بخوانی و باز بخوانی تا ببینی بالاخره قصه " استاد حامد نجات" با " ندا" و " لیلای جاهد اش" به کجا می رسد...مسافر کنار دستی ات هم هی سرک بکشد تا بلکه شریک شود در این لذت سرصبحی ات یا شایدم خانم کناردستی ات مثل امروز صبح رو ترش کند و این مرض لاعلاجت را به رخت بکشد که: ماشین جای کتاب خواندن نیست، برای چشمهایت مضر است. و تو سرصبحی لبخند بزنی از آنهمه سرخوشی که کتاب برایت داشته است و بگوئی: دیگر عادت کرده ام... عادت است دیگر خانم جان به این سادگی ها دست از سرآدم بر نمی دارد.

پی نوشت: " یوسف آباد خیابان سی و سوم" اولین کتاب سینا دادخواه، نویسنده بیست و پنج ساله ای ست که نشر چشمه از سری کتاب های قفسه آبی اش در پائیز به چاپ رسانده است.

پی نوشت دو: راستی جناب دادخواه می دانی چه عنوان محشری انتخاب کرده ای برای قصه ات و میدانی چه قدر وسوسه می شوی برای خواندن کتابی که عنوانش " یوسف آباد، خیابان سی و سوم" است.

درباره الی...

فیلم درباره الی...، بدترین زمان ممکن اکران شد. حدود یک هفته قبل از انتخابات و بعدهم حوادث تلخی که بعد از آن مثلاً انتخابات پیش آمد که دل و دماغی برای خیلی هایمان نگذاشت، که به تماشای این فیلم تحسین شده برویم. اصغر فرهادی هم آن زمان درباره فروش پائین فیلمش- هرچند باوجود تمامی مشکلات باز هم بد نفروخت، اما فروشِ، در خور و سزاوار ِ فیلم ِ قابل توجهی مثل درباره الی...نبود که هم داستان خوبی داشت، هم بازیهای خوبی و ازهمه مهم تر کارگردانی محشری- گفت: در این شرایط و با این اوضاع و احوال انتظار ندارد که مردم به دیدن فیلمش بیایند.
خدا رو شکر این شانس رو داشتم بعد از چندین ساعت درصف ایستادن و یکی دوساعت انتظار درسینما برای رسیدن نسخه ای از فیلم، این فیلم رو در جشنواره فجر و روی پرده عریض سینما ببینم....بگذریم.....غرض این بود که امروز صبح دیدم تقریباً اکثر سوپر مارکت ها- اینم نوع جدید عرضه محصولات فرهنگی است دیگر- پوستر این فیلم رو چسبانده اند پشت شیشه هایشان، یعنی اینکه سی دی های این فیلم را می توان باکیفیت خوب و قانونی خرید - طبق مراجعه به یکی از همین سوپرمارکت ها متوجه شدم دی وی دی در کار نیست و به همان وی سی دی باید قناعت کرد.
اگر هنوز این فیلم را ندیده اید یا حتی اگر دیده اید، بشتابید برای دیدن این فیلم، که این روزها تماشای یک فیلم درست و حسابی در سینمای ایران حکم غنیمتی را دارد که به این سادگی ها به دست نمیآید.

پی نوشت: در طول فیلم درباره الی...خبری از موسیقی نیست، هرچه هست صدای دریائی است که در دقایق ابتدائی فیلم برای بیننده آرامش بخش است و هرچه از فیلم میگذرد تبدیل به نمادی از دلهره و اضطراب می شود. اما درعوض تیتراژ پایانی فیلم موسیقی دارد محشر . اتفاقاً اسم قطعه انتخابی که کار آهنگساز آلمانی است بنام آندریاس باور، همین عنوان فیلم است، یعنی درباره الی... موسیقی تیتراژ فیلم را از اینجا دانلود کنید.)